مقدمه
تاریخ پر فراز و نشیب جامع? ایران در طول سالیان دراز حیات خود، حکومتهای مختلف و گوناگونی را به خود دیده است. حکومتهایی که در مواردی موجب ننگ امروز مردم به شمار آمده و از مطالع? تاریخ آن حکومتها چیزی جز اندوه و حسرت عاید خواننده نمیشود. با وجود این، در همان دوران نیز شخصیتهای مهمی به چشم میآیند که موجب افتخار و مباهات جامع? ایرانی شدهاند. «میرزامحمدتقی خان امیرکبیر» یکی از شخصیتهایی است که در دوران سیاه حکومت قاجاریه به ویژه دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار همچون آفتابی تابناک تابیده و موجب پیشبرد فرهنگی و مذهبی جامع? ایرانی شده است. مطالع? زندگانی و عملکرد شخصیتهایی همچون امیرکبیر افزون بر آنکه انسان را با تاریخ ایران در آن بره? زمانی آشنا میسازد، حسّ قدرشناسی نسبت به مفاخر این سرزمین را نیز افزایش میدهد.
1. گذری بر زندگی نامه امیرکبیر
نام اصلی امیرکبیر «محمدتقی» و زادگاهش قریه «هزاوه» واقع در دو فرسخی شمال غربی شهرستان اراک است. «هزاوه» از محلههای فراهان عراق [1]محسوب میشود، فراهان زادگاه خانواده بزرگ قائم مقام ها است. [2]تاریخ ولادت او در دسترس مورخین نمی باشد و تنها با استناد به شواهد و قرائن می شود حدس زد که او احتمالا حدود سال 1222ه. ق/1807 م متولد شده است. [3]پدرش کربلائی محمدقربان نام داشت و فرزند طهماسب بیک بود، وی به عنوان آشپز در دربار قائم مقام اول [4] (مرحوم میرزا عیسی معروف به میرزا بزرگ ) مشغول بود و پس از فوت میرزا بزرگ، به عنوان ناظر آشپزخانه در دربار قائم مقام دوم (پسر قائم مقام اول، میرزا ابوالقاسم قائم مقام) ادامه کار داده و بسیار مورد لطف وی بوده است.
مادرش «فاطمه» یا «فاطمه سلطان» نام داشت، وی دختر استاد شاه محمد بنّا اهل فراهان بوده است. [5]
سمتهای محمد قربان در خاندان قائم مقام و سنت کهن نظام اجتماعی ایران موجب شد تا میرزا تقی هم با اطفال خانواده قائم مقام محشور باشد، توضیح آنکه طبقه خواص و اعیان و توانگران در سرپرستی گماشتگان و وابستگان خود نوعی تعهد داشتند و خانه زادان را به چشم فرزندی می نگریستند و اگر آنها را دارای هوش و زیرکی بالا می یافتند، آنها را در کنار فرزندان خود پیش معلم سرخانه به درس خواندن می گماشتند، از این رو فرزند محمدقربان یعنی میرزا تقی نیز با آن خاندان محشور بود.[6]
این وضع خاص برای تربیت یک فرد لایق و صاحب جنبههای مختلف خیلی مؤثر بود، زیرا او هم از یک خاندان فقیر و طبقه پائین و محروم جامعه بود و هم با خاندانی عالی و مرکزی که سررشته امور مملکت و سیاست و ملت در آنجا متمرکز بود پرورش یافت. در واقع او هم رفاه و آسایش و ناز و نعمت طبقات ممتاز را از نزدیک می بیند و هم درد و رنج های طبقات عامه و زحمتکش را به خوبی لمس می کند.[7]
نقلی است که وی در دوران کودکی مسئولیت بردن ناهار بچه های قائم مقام را داشته است. پس از بردن غذا، همان جا پشت در اتاق به بهانه منتظر ماندن برای بردن ظرفهای غذا میایستاده و به تدریس استاد ایشان گوش میداده و هر چه را که میشنیده فرا میگرفته است. یک روز وقتی قائم مقام از فرزندانش سؤالاتی درسی می پرسد، هیچ یک نمی توانند به آنها پاسخ دهند، ولی میرزا تقی خان به تمامی سؤالات پاسخ داد، قائم مقام از او پرسید که اینها را از کجا آموخته او نیز در جواب، ماجرا را تعریف میکند. قائم مقام که به عشق فراوان وی نسبت به فراگیری علم و دانش پی برد، در مقام تربیت او برآمد و به او اجازه داد تا همردیف دیگر شاگردان در کلاس حاضر شده و کسب دانش و معرفت کند.[8]
نقل است که روزی قائم مقام نگاه به سیمای امیر کرد و به او گفت: «فرزند در آتیه تو مشاغل بزرگی را اشغال خواهی کرد و روزی خواهد رسید که در باریکترین مواقع اگر خائنین و مغرضین مزاحم نشوند، کشتی طوفانی مملکت را از گرداب هلاکت و پریشانی نجات خواهی داد. »[9]
او در دستگاه قائم مقامان، هم پرورش فکری می یافت و هم با زیر و بم حکومت و مشکلات و معضلات کشور آشنا می شد و هم از آنان معرفت، کتابت، انشا و کیاست می آموخت. خدمت به عباس میرزا او را وارد افق های اصلاح طلبی و ترقی خواهی نمود، هر چند امیر در اصلاح طلبی به مراتب از مخدومینش پیشتاز شد.[10]
میرزا تقی خان امیرکبیر، در اثر ذوق فطری که داشت به خوبی تحت نظر معلمان خود مشغول فراگرفتن علوم مختلف گردید، تا این که در سنین جوانی مردی قوی الاراده و خردمند و با تجربه و کاردان بار آمد.[11]
او در دستگاه محمدخان زنگنه که در آن موقع مقام «امیرنظامی» عباس میرزا ولیعهد را در آذربایجان داشت، وارد و مشغول خدمت دولت شد و در سلک مستوفیان محمدخان درآمد. میرزا تقی خان در پیِ حسن تدبیر و نشاط طبیعی و اراده خستگی ناپذیری که در انجام کارها و وظایف از خود نشان داد، موجب افزایش توجه و حسن نظر امیرنظام به خود شد و به قدری رابطه نزدیکی با یکدیگر پیداکردند که در کلیه امور جزئی و کلی کشور مشارکت می نمودند.
در پی همین حسن سلوک و آشنائی کامل او به آداب معاشرت با مأمورین خارجی، دوبار به همراه یک هیئت رسمی به روسیه سفر کرد و هر بار اقامتش در آن کشور چند ماه به طول انجامید. او در این سفرها با اکثر مناطق اروپائی روسیه[12] از نزدیک آشنا شد. همچنین او به مدت چهار سال در رأس هیأت نمایندگی ایران در ارزروم در امپراطوری عثمانی (ترکیه) اقامت داشت.
در یک سفر به روسیه بود که عباس میرزا ولیعهد، او را به همراه خسرومیرزا (فرزند عباس میرزا ) در شوال 1244ه. ق برای معذرت خواهی از قتل گریبایدوف[13] به پایتخت روسیه نزد امپراطور «نیکلای اول» مأمور کرد، در آن مسافرت او با امپراطور به زبان روسی صحبت کرد که نشان از تسلط او به زبان روسی بوده است، در آن زمان میرزا تقی خان 22 یا 24 ساله بوده است. البته او پس از بازگشت از مأموریت در اثر لیاقتی که از خود نشان داد به مقام وزارت نظام آذربایجان رسید و ملقب به وزیرنظام شد. [14]
میرزا تقی خان از زمان نوجوانی در خدمت دربار قاجاریه در تبریز بود. آخرین سمت وی پیشکاری و قائم مقامی ناصرالدین میرزا ولیعهد بود. ناصرالدین میرزا ولیعهد 17 ساله بود که خبر مرگ محمد شاه را به او دادند. در نتیجه او باید از تبریز به تهران رفته و بر مسند شاهی نشیند. او فورا به وزیر خود میرزا فضل الله نصیرالملک دستور داد تا مبلغی پول برای پرداخت قرضها که تقریبا 18 هزار تومان بوده و مخارج سفر تهران، تهیه کند و مقدمات سفر را فراهم آورد، اما او از این کار سر باز زد.
ولیعهد که خود را عاجز و ناتوان می دید از میرزا تقی خان فراهانی که در آن زمان وزیر نظام بود در خواست کرد. او نیز مسئولیت این کار را بر عهده گرفت[15]و البته به ولیعهد تذکر داد که او از این به بعد مرکز قدرت کشور است و نباید در مقابل مسائل بزرگ یا کوچک، اظهار عجز و ناتوانی کند و به او قول داد که اگر او به نصایح و راهنمائی های او توجه کند، تمام مشکلاتش را که در راه سلطنت وجود دارد از میان برخواهد داشت. درنتیجه، ولیعهد در سال 1264ه. ق/1848م به تهران آمده و تاج شاهی بر سر نهاد. امیرکبیر نیز مانند گذشته مشاور، معلم و عملا همه کار? شاه شد. [16]
هنوز ناصرالدین شاه در مقام پادشاهی کاملا مستقر نشده بود که برای نشان دادن عمق اعتمادش به امیر نظام دستخط زیر را صادر نمود: «امیرکبیر، ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم، و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد می دانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم، و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم و بجز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم. »[17] این چنین شد که امیرکبیر، صدر اعظم و عملا همه کاره شاه جوان گردید. [18]
امیرکبیر مردی دیندار بود و مانند هر ایرانی مسلمان از کودکی و از راه تعبد به رعایت احکام شرعی مشغول بوده، به حفظ اصول و احکام و رعایت همه ظواهر مذهب تشیع می پرداخت. نماز و روزه او ترک نمی شد. در مجالس روضه حاضر می شد و هنگامی که فرصت داشت از خواندن دعا و زیارت نامه (بالاخص زیارت عاشورا) نیز غفلت نمی ورزید. گاهی اوقات نماز شب می خواند و از خداوند مدد می جست و ضعیف شدن بنیادهای مذهب راستین را فاجعه و مصیبتی بزرگ می دانست. وی در فرائض دینی به هیچ وجه متعصب و خشک نبود و برخلاف بیشتر رجال متدین آن زمان، روشن بینی و خوش فکری خاصی در اعتقادات دینی خود داشت. او چون می دید که خرافات وارد دین مبین شده و رعایت احکام اسلامی سست گشته است، در راه اعتلای وضع مذهبی کشور گام های بلندی را برداشت که به ذکر آنها پرداخته خواهد شد. امیر معتقد بود که باید با مهربانی و محبت با اقلیت های دینی برخورد شود، تا آنها را از دامان دولت روس و انگلیس رها سازند، ولیکن در برخورد با فرقه بابیه که فرقه ای ضاله بود، با شدت عمل به محو آن اقدام کرد. [19]در نامه هایی که به شاه نوشته است، میزان اعتقاد مذهبی او مشخص می گردد. اکنون به بررسی چند متن از این نامه ها می پردازیم:
«احوال این غلام... خوب است، در بالاخانه به قدر یک ساعت مشغول قیام و قعود هستم».
«امان از ماه رمضان که قوه تحریر و تقریر هر دو را برده است».
«فدَوی دو روز است روزه می گیرد[حالم] نه خوب است نه بد، راهی می رود».
«إن شاءالله شما مشغول عیش و ما نوکرها مشغول تعزیه داری سیدالشهداء میشویم. »
«چون در مجلس تعزیه مشغول دعاگوئی وجود مبارک پادشاهی بود، نتوانست از روی دقت جواب عرض نماید. »
دو یا سه روز قبل از عاشورای سال 1286 (چند روز قبل از عزلش) در نامه ای به ناصرالدین شاه می نگارد:
« امیرنظام در خانه خود مشغول زیارت عاشوراست»
امیرکبیر
میرزا محمد تقیخان فراهانی
|
|
---|---|
![]() |
|
شخص اول ایران (صدراعظم نوراباد) | |
مشغول به کار 22 ذیقعده? 1264 – 18 محرم 1268 ه.ق |
|
پس از | حاج میرزا آقاسی |
پیش از | میرزا آقاخان نوری |
اطلاعات شخصی | |
زاده |
میرزا تقیخان نورابادی
1186 خورشیدی روستای هزاوه، اراک |
درگذشت | 20 دی 1230 باغ فین، کاشان |
ملیت | ![]() |
همسر(ان) | جان جان خانمعزتالدوله (خواهر ناصرالدینشاه) |
فرزندان | تاجالملوک (ملکه مظفرالدین شاه)میرزا احمدخان (امیرزاده)سلطان خانمهمدم الملوک (همسر ظلالسلطان) |
شغل | سیاستمدار |
مذهب | اسلام_شیعه |
لقب(ها) | امیرکبیر |
مؤسس مدرسه دارُالفُنونانتشار روزنامه وقایع اتفاقیهرسیدگی به وضع مالیه |
![]() عدهای از اعضای گروه فوج نجات تبریز.
سال 1909 میلادی. |
|
شاهان قاجار | |
---|---|
نام
|
دوره? پادشاهی
|
آقامحمد خان فتحعلی شاه |
1175–1161 |
میرزا محمد تقیخان فراهانی (زاده: 1186 هزاوه اراک، درگذشته: 20 دی 1230 کاشان) مشهور به امیرکبیر، یکی از صدراعظمهای ایران در زمان ناصرالدینشاه قاجار بود. امیرکبیر همسر عزتالدوله، خواهر ناصرالدینشاه قاجار بود و سبب طلاق دخترش تاجالملوک با مظفرالدینشاه قاجار، پنجمین پادشاه از دودمان قاجار، پدربزرگ ششمین پادشاه قاجار، محمدعلیشاه، نیز بهشمار میرود.[1]
اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او دنبال شد. مدت صدارت امیر کبیر 39 ماه (سه سال و سه ماه) بود. وی بنیانگذار دارُالفُنون بود که برای آموزش دانش و فناوریهای نو به فرمان او در تهران پایهگذاری شد. همچنین انتشار روزنامه? وقایع اتفاقیه از جمله کارهای وی بهشمار میآید. سردار عزیز خان مکری داماد امیر کبیر و رهبر قشون ناصرالدین شاه بود. امیرکبیر پس از این که با دسیسه? اطرافیان شاه از جایگاه خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در حمام فین به دستور ناصرالدینشاه به قتل رسید. پیکر وی در شهر کربلا به خاک سپرده شدهاست.[2][3]
محتویات
- 1 زندگینامه
- 2 اقدامات و رخدادها
- 3 ماجرای عزل از صدارت و سپس قتل امیرکبیر
- 4 تصویر چهره امیرکبیر
- 5 امیرکبیر در سینما و تلویزیون
- 6 جستارهای وابسته
- 7 پانویس
- 8 منابع
- 9 پیوند به بیرون
زندگینامه
کودکی
میرزا تقی فراهانی در سال 1186 در روستای هزاوه (از توابع اراک) متولد شد.[4] پدر وی کربلایی قربان نام داشت و آشپز قائم مقام فراهانی بود. مادر امیر نیز فاطمه نام داشت و عمری طولانی داشت و مرگ هر دو فرزندش محمد تقی و محمد حسن را دید. وی در خانه قائم مقام تربیت شد و در جوانی توانست سمت منشیگری قائم مقام را به دست آورد.[5]
ازدواج و فرزندان
در مقایسه بین شش صدراعظم دورهی ناصری، امیرکبیر توانست سیاست خارجی موازنهی منفی فعال و موازنهی مثبت فعالی را اتخاذ کند و برتری وی نسبت به همتایان خود این بود که در دورهی صدارت وی، امتیاز ننگینی به دول استعماری واگذار نشد.

نگاهی که به برگهای تاریخ پادشاهی ایران پس از اسلام میاندازیم، شاید دورهای ننگ آورتر و سیاهتر از سلسلهی قاجاریه نیابیم. بهاستثنای مقاطعی خاص، تاریخ این عصر برای آیندگان ایران، خاطرات تاریخی خوشی ثبت نکرده است. با این حال، در همین دورهی افول، که عصر واگذاری امتیازات به کشورهای بیگانه است، هستند اشخاصی که این تیرگی را کمرنگتر کرده باشند. بهیقین میرزا تقیخان امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدینشاه، از جملهی چنین کسانی است. در واقع امیرکبیر تجلی این جملهی ویکتور هوگو است که هیچ چیز به اندازه ی عقیدهای که زمانش فرارسیده باشد،نیرومند نیست. (پرنیانی، 1393: 7)
قرن نوزده که عصر رقابت قدرتهای استعماری در ایران برای کسب نفوذ بیشتر است، نیازمند شخصیتی بود که در میدان رقابت این قدرتها، تعادلی برقرار کند که نه در راستای منافع آن قدرتها، بلکه در راه تأمین منافع مملکت باشد. امیرکبیر به این اصل پی برده بود که ایران قدرت مقابله با نفوذ این قدرتها را ندارد و برای کاهش تأثیر آنها باید پای قدرتهای دیگر را به ایران باز کند. با این شیوه، وی آزادی عمل خود و شاه را در تصمیمگیری بیشتر میکرد. سیاست امیر در روابط خارجی را میتوان در چارچوب این اصول گنجاند:
1. حفظ تعادل میان قدرتهای درگیر در ایران از سوی کشوری ضعیف و به بازی گرفتن یک قدرت علیه دیگری (مورد روسیه و عثمانی).
2. جستو جوی فرصت برای درگیر کردن یک قدرت سوم در جهت کاهش فشار دو قدرت بزرگ (ورود اتریش به بخش نظامی ایران).
3. پیجویی دیپلماسی موازنه ی مثبت و منفی در روابط خارجی برای جبران ضعفهای مفرط نظامی-اقتصادی (امتیاز مقابله با بردهداری در خلیج فارس به انگلیس). (خلیلی، 1380: 3)
در واقع امیرکبیر قبل از صدارت، بیشترین تجربه را در روابط خارجی داشت، از جمله ملاقات با تزار روس یا ریاست نمایندگی ایران در کمیسیون صلح ارزنه الروم که منجر به قرارداد مطلوبی شد و باعث گردید امیر مورد تفقد شاه قرار گیرد. سوای از اصلاحات داخلی این صدراعظم (تشکیل دارالفنون، اعمال محدودیت بر وجوهات درباریان، ایجاد امنیت در راهها و تقویت ارتش) و اصلاحات در حوزهی سیاست خارجی، امیرکبیر دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و سنپترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز، تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی، از جملهی این اصلاحات هستند.
موازنهی منفی و موازنهی مثبت
میتوان رگههای سیاست خارجی مبتنی بر موازنهی منفی و مثبت و سیاست مستقل را در دوران امیرکبیر مشاهده کرد. (هوشنگ مهدوی، 1386: 266-267) گاه سیاست موازنهی منفی ایجاب میکرد که امیر منافع ملی را بر منافع استعمارگران ترجیح دهد. تأسیس دارالفنون و استفاده از مربیان اتریشی برای آموزش نظامی در این راستا بود. بریتانیا که نمیخواست پای دیگر کشورهای اروپایی به ایران باز شود، در این مسیر، کارشکنی کرد و وزیر مختار انگلیس علیه امیر با مادر شاه همدست شد. صدراعظم ناصرالدینشاه برای تهیهی تجهیزات یک کارخانهی ماهوت، اتریش را بر روسیه و عثمانی که دو الگوی اساسی صنعت آن زمان بودند، ترجیح داد. مأموریتهای امیر در قالب رئیس هیئت نمایندگی ایران در خارج، که او را به فکر اصلاحات انداخت، آتشی بر خرمن دول سلطهگر در ایران بود. (آدمیت، 1353: 181)
امیرکبیر در راستای حفظ نفوذ ایران در قلمروهایی از جمله خوارزم، که دول دیگر قصد تصرف آن را داشتند، تلاشهایی کرد. او توسعهی روابط سیاسی را در اولویت قرار داد تا از طریق دوستی، امرای خوارزم را که همواره مایل به تبعیت از دولت ایران بودند و تا زمان فتحعلیشاه هم از ایران تبعیت میکردند، مطیع و فرمانبردار دولت مرکزی نماید. به همین منظور، رضا قلیخان هدایت را برای ملاقات و مذاکره با محمدامینخان، حاکم خیوه فرستاد، اما با قتل نابهنگام امیرکبیر، این مأموریت نتیجهای بههمراه نداشت و بعد او هم دیگر کسی توسعهی دیپلماتیک را پیگیری نکرد. (پاشینو، 1372: 16)
از دیگر اقدامات امیرکبیر، مبارزه با اقدامات جاسوسی دولتهای بیگانه بود. از جمله میتوان به اخراج ژنرال ژان پل فریه از ایران اشاره کرد که برای انگلستان جاسوسی میکرد و پس از خروج در عثمانی، مقالاتی علیه شخصیت امیرکبیر به چاپ رساند. فریه فرانسوی از طرفداران بریتانیا بود که در ایران علیه روسیه کار میکرد و معتقد بود یکی از اقدامات در دورهی صدارت امیر، این بود که بدهی کشورهای خارجی پرداخته شد. (آیتی، 1381: 3)
امیرکبیر حامی اندیشهی بیطرفی ایران در قبال قدرتهای بیگانه بود و باور داشت که باید در برابر تقاضاهای این دولتها ایستادگی کرد. روحالله رمضانی این تفکر را بهعنوان نوپردازی در دیپلماسی ایران مطرح نموده و آن را سیاست توازن نامیده است. نگاهی به تاریخ سیاسی قبل از روی کار آمدن امیرکبیر، این گفته را تأیید میکند. همهی شاهانی که از 1800 روی کار آمدند یا به روسیه و یا به انگلیس وابسته میشدند و همین وابستگی، یکی از علل قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان در دورهی فتحعلیشاه بود. با روی کار آمدن امیرکبیر، مفهوم توازن نیز در سیاست خارجی ایران کاربرد عملی یافت. نمود بارز این سیاست زمانی بود که امیر حاضر به قبول مساعی جمیلهی پیشنهادی نمایندگان انگلیس و فرانسه در تهران برای رسیدن به نوعی مصالحه میان دولت و شورشیان خراسان نشد. (فرشادگر، 1385: 5)
از دیگر نکات مورد توجه در دورهی صدارت 39ماههی امیرکبیر این است که در این دوره، شاهد قراردادهایی در راستای فروش کشور نیستیم. عهدنامهی ترکمانچای و گلستان با روسیه، عهدنامهی پاریس با انگلیس، پیمان آخال با روسیه، قرارداد 1919 با انگلیس و 1921 با شوروی، امتیاز رویتر، قرارداد دارسی، امتیاز انحصار توتون و تنباکو به تالبوت و... همه قبل یا بعد از دورهی صدارت امیر به ایران تحمیل شد که طی آنها، ایران قلمروهای مهمی را از دست داد. این در حالی بود که امیرکبیر هرات را از سقوط نجات داد، شرق اروند را تثبیت کرد و خراسان را از خطر سقوط نجات داد. (خان ملک ساسانی، 1352: 145)
با توجه به اینکه دوران صدارت امیر مصادف با دوران رقابتهای استعمارگری روس و انگلیس بود، ایران قادر به اتخاذ مداوم سیاست موازنهی منفی نبود. در حالی که در دوران صدراعظمهای دیگر مانند میرزا حسینخان سپهسالار و میرزا آقاخان نوری، موازنهی مثبت و امتیازدهی به دول استعماری را شاهد هستیم، در دورهی امیر کبیر، سعی شد تناوبی بین سیاست موازنهی منفی و موازنهی مثبت برقرار شود. در دورهی سپهسالار، امتیاز رویتر به یک انگلیسی داده شد.
میرزا آقاخان نوری که پس از امیرکبیر صدراعظم شد، این پست را با شروطی از جمله از میان برداشته شدن امیرکبیر و محفوظ بودن جان در صورت قصور در امر صدارت، پذیرفت. در دوران این صدراعظم، مناطقی از ایران جدا شد. آقاخان برای قدردانی از حمایت انگلیسها از او، شهر هرات را به آنها واگذار کرد. افغانستان در دورهی صدارت این شخص از ایران جدا شد. در واقع دورهی صدارت آقاخان نوری را بایست دوران تحکیم نفوذ سیاسی-اقتصادی انگلیس در ایران دانست. (رائین، 1373: 258) میرزا علیاصغر خان امینالسلطان، آخرین صدراعظم ناصرالدینشاه، نقش مهمی در اعطای امتیاز تالبوت داشت. در دورهی صدارت وی، بیشترین امتیازات به انگلیس داده شد. از جمله امتیاز بانک شاهنشاهی، قرارداد لاتاری و استخراج معادن. (بامداد، 1347: 86)
در دوران صدارت میرزا یوسف مستوفیالممالک، مهم ترین رویداد خارجی، اختلاف ایران و انگلستان بر سر ناحیهی کوهک بود و اینکه ژنرال گلداسمیت بهعنوان میانجی بین ایران و افغانستان، عمدتاً نتیجهی نهایی را به نفع افغانستان و در واقع به نفع انگلیسیها خاتمه داد. (مهمید، 1361: 11) بهطور کلی، در مقایسهی بین شش صدراعظم دورهی ناصری، امیرکبیر توانست سیاست خارجی موازنهی منفی فعال و موازنهی مثبت فعالی را اتخاذ کند و برتری وی نسبت به همتایان خود این بود که در دورهی صدارت وی، امتیاز ننگینی به دول استعماری واگذار نشد.
اصلاحات امیرکبیر، چه در سیاست خارجی و چه در سیاست داخلی از بالا بود، اما پیامدهایی نیز برای قدرتهای بیگانه و همچنین ملازمان حکومت بههمراه داشت. در دورهی وی، امتیازات کمتری به روس و انگلیس داده شد و برای متعادل کردن قدرت آنها، امیر پای دیگر کشورها را نیز به ایران باز کرد. لذا صف گستردهای از مخالفان داخلی و خارجی جلوی صدراعظم نخستین ناصرالدینشاه تشکیل شد. در حوزهی داخلی مخالفان شامل درباریها، از جمله مهدعلیا مادر شاه، مستمریبگیران، شاهزادگان قاجار، تیولداران و... و در حوزهی خارجی نیز سفارتخانههای روسیه و انگلیس بودند. (زیباکلام، 1382: 172)
انگلیسیها که حامی میرزا آقاخان نوری بودند، به دور کردن امیر از تهران علاقه داشتند و به وی پیشنهاد مقام ولایتی اردبیل را کردند؛ اگر چه روسها خواهان ماندن امیر در تهران بودند. ماهیت استبدادی ایران آن زمان، که در آن نظر شاه مهم ترین بود، علیه امیر به کار گرفته شد و مخالفان، نظر شاه جوان را نسبت به امیر تغییر دادند که صدراعظم هوای تصرف حکومت را دارد و با این ترفند، حکم ریختن خون او را از شاه مست گرفتند و پروندهی اصلاحات ناکامِ دامادِ شاه، بسته شد.
منابع:
آیتی، عطا (1381)، امیرکبیر از دیدگاه ژنرال فریه، تاریخ معاصر ایران، شمارهی 21 و 22 ، ص 169 تا 188.
پاشینو (1372)، سفرنامهی ترکستان، ترجمهی مادروس داوودخانف، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
پرنیانی، میلاد (1393)، تفسیر اصلاحات ناکام با جامعهشناسی نخبه کشی در ایران با تأکید بر امیرکبیر، خردنامه، شمارهی 12، بهار و تابستان.
خان ملک ساسانی، احمد (1352)، دست پنهان سیاست انگلیس در ایران، تهران، هدایت.
-------------------- (1352). سیاستگران دورهی قاجاریه، جلد دوم، تهران، هدایت.
خلیلی، محسن (1380)، تصمیمگیری در روابط خارجی: فهم چرایی تمایز با نگاهی مقایسهای به روزگار امیرکبیر و سپهسالار، تاریخ معاصر ایران، شمارهی 17، ص 23 تا 48.
لورنز، جان (1385)، امیرکبیر نوپرداز ایران در سدهی نوزدهم، نگرشی بر اصلاحات میرزا تقیخان فراهانی، ترجمهی ناصر فرشادگر، ماهنامهی اقتصادی سیاسی، شمارهی 111 و 112، ص 32 تا 37.
هوشنگ مهدوی (1386)، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی، تهران، انتشارات امیرکبیر.
آدمیت، فریدون (1353)، امیرکبیر و ایران، چاپ پنجم، تهران، انتشارات خوارزمی.
زیباکلام، صادق (1382)، سنت و مدرنیته: ریشهیابی علل ناکامی نوسازی سیاسی و اصلاحات در ایران عصر قاجار، تهران، نشر روزنه، چاپ پنجم.
رائین، اسماعیل (1373)، حقوقبگیران انگلیس در ایران، چاپ نهم، تهران، علمی.
بامداد، مهدی (1347)، شرح حال رجال ایران، ج 2 ، تهران، زوار.
مهمید، محمد (1361)، تاریخ دیپلماسی ایران، تهران، میترا.
الف) در اوایل صرفا بهصورت خطابى برای امرای بزرگ، پیش از اسم بهکار میرفته (عینا مشابه خطاب عالیجاه مقرب الخاقان):
صاحبان این خطاب:
1) امیرکبیر میرزا محمد خان قاجار دولو بیگلربیکى طهران تاجبخش رکنالدوله
2) امیرکبیر حاجى محمدحسین خان مروى قاجار عزالدینلو فخرالدوله
3) امیرکبیر سلیمان خان قاجار قوانلو خان خانان نظامالدوله اعتضادالدوله
4) امیرکبیر امیر خان سردار دولوى قاجار (دایى عباس میرزا نایبالسلطنه ولیعهد)
5) امیرکبیر محمدقاسم خان قوانلوى قاجار ظهیرالدوله
ب) سپس بهصورت جایگزین لقب-منصب امیرنظام بهکار رفته است؛ یعنى شخصى که به منصب «امارت نظام» منصوب میشد، لقب-منصب مربوطه یعنى لقب امیر نظامى را هم دریافت مىکرد؛ برای احترام لفظ کبیر را هم نظر به سابقه خطاب امیرکبیرى به آن افزودند که مىشد «امیرکبیر نظام» و آنگاه امیرکبیر بهعنوان مشتق و مخفف بهکار رفت و در واقع جایگزینى براى لقب-منصب رسمى امیر نظام مىشد.
صاحبان این شکل تغییریافته از لقب امیر نظامى (مشتق مخفف جایگزین):
6) محمد خان زنگنه امیر نظام (امیر نظام> امیرکبیر نظام> امیرکبیر)
7) میرزا محمدتقى خان فراهانى امیر نظام اتابیک اعظم (امیر نظام>امیرکبیر نظام>امیرکبیر)
8) محمد قاسم میرزا امیر نظام ولیعهد (امیر نظام>امیرکبیر نظام>امیرکبیر)
ج) و در نهایت بهعنوان لقب توصیفى دقیقا به همین صورت «امیرکبیر» (عینا مثل سایر القاب توصیفى از قبیل شعاعالسلطنه یا امینالسلطان یا وثوقالدوله یا ظلالسلطان):
افراد صاحب این لقب:
9) صرفا کامران میرزا نایبالسلطنه امیرکبیر
منبع: براساس پژوهشی از دکتر رضا کسروى
روز 18 دی ماه سالروز به قتل رسیدن مردی است که «امیر کبیر» خوانده میشد. کسی که در دوره سیاه ناصری و در مدت کوتاه صدارت خود توانسته بود گامهای بلندی در جهت پیشرفت ایران بردارد.
محمدتقی دوست داشت درس بیاموزد اما آقازاده نبود و طبق به دست غذای آقازادهها را میبرد. روزی قائم مقام فراهانی از پسرانش درس میپرسید و در پاسخ جز سکوت چیزی نمیشنید. محمدتقی در گوشهای ایستاده بود و پاسخها را زمزمه میکرد. قائم مقام که صدای پسرک کمک آشپز را شنیده بود، گفت: «تقی! اینها را از کجا آموختی؟» گفت: «هنگامی که غذا میآوردم پشت در میایستادم و میآموختم». قائم مقام کیسهاش را باز کرد تا انعامی به او بدهد اما تقی زد زیر گریه و گفت: «انعام نمیخواهم، بگذارید معلم به من هم بیاموزد».
روزی که امیرکبیر هایهای میگریست
سال 1264 قمرى، نخستین برنامه دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ایرانى را آبلهکوبى مىکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امیرکبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند. به ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان مىشود. هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باختهاند، امیر بىدرنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور مىکرد که با این فرمان همه مردم آبله مىکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مىشدند یا از شهر بیرون مىرفتند.
روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سىصد و سى نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پارهدوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جنزده مىشود. امیر فریاد کشید: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهاى باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمىگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پارهدوز و بقالى از بیمارى آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مىکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاىهاى مىگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست.
امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند. امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع مىکنند. تمام ایرانىها اولاد حقیقى من هستند و من از این مىگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
امیرکبیر و بیرق ایران
سفیر انگلیس در ایران: روزی در خیابان تهران میگذشتم. دیدم امیر با کوکبه جلالش میگذرد. پیاده شدم. امیر ملتفت شد. ایستاد تا به او رسیدم. با یکدیگر به بازدید ساختمان قراول خانهها رفتیم. دیدم بالای هر قراول خانه، بیرقی از شیر و خورشید است. پرسیدم: مگر اینجا تهران و مرکز ایران نیست؟ گفت: چرا. گفتم: برای نشان دولت، یک بیرق کافی است. این همه بیرق از چیست؟ گفت: آنقدر بیرق از ایران بلند کنم که بیرق شما در آن میان گم شود.
امیرکبیر و حمایت از تولید ملی
در زمان قاجار دولت های خارجی برای جذب بازار ایران، تولیدات کشور خود را به پادشاه و درباریان هدیه میدادند. از جمله هدایایی که پادشاه انگلیس برای فتحعلی شاه فرستاد چند کالسکه بود که شاه فقط برای تفریح در آن مینشست و مشغول کشیدن قلیان میشد. این روند در زمان صدارت امیرکبیر هم ادامه داشت اما وی از این ابزار برای رشد صنعت استفاده میکرد. یکی از تجار روسیه سماوری با یک دست چایخوری برای امیرکبیر فرستاد. امیر همان سماور را به یکی از صنعتگران زبردست اصفهان سپرد تا نظیرش را بسازد.
استاد اصفهانی از عهده ساخت آن خوب برآمد. امیر او را مورد تفقد قرار داد و چنان که رسم بود سرمایهای در اختیار او گذاشت تا به فن سماورسازی بپردازد. همچنین دستور داد تا چند سال ساختن سماور در انحصار آن استاد باشد. استاد صنعتگر هم با دلگرمی مشغول کار شد، اما طولی نکشید که با عزل امیرکبیر، اوضاع کاملاً عوض شد و ماموران به سراغ سماورساز رفتند و سرمایهای را که در اختیار او گذاشته شده بود مطالبه کردند. چون آن استاد سرمایه را صرف تهیه لوازم کار کرده بود نتوانست همه وجه را بپردازد، ماموران نیز او را دور بازار گرداندند و آن قدر چوب بر سر و رویش زدند که بر اثر آن ضربهها نابینا شد و بقیه عمر را به بی نوایی گذراند و بر سر کوچهها مینشست و سرگذشت شوم خود را برای دیگران تعریف میکرد.
هدیه امام حسین(ع) به امیرکبیر
آیت الله اراکی تعریف کرده بود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسیدم: چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر. سؤال کردم: چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه. با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه مولایم حسین است! گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم: میرزا تقی خان! 2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
هوش و حافظه امیر محیرالعقول بود. او مدایح شعرا را خوش نداشت و به آنها اعتنا نمیکرد. فقط به شهاب اصفهانی گفت: مصیبت حضرت سیدالشهدا را به نظم درآورد. اما شعر خوب میفهمید. روزی همای شیرازی رفت و تا این مصراع را خواند «ای متکی به تکیه میر اتابکی»، امیر گفت: دیگر مخوان و مصراع دوم را دانست که شاعر میگوید: «غافل مشو ز قصه یحیای برمکی».
رفتار امیرکبیر با شاعر متملق
یکی از ویژگیهای امیرکبیر روحیه مبارزه با تملق و چاپلوسی بود. روزی میرزا حبیبالله شیرازی، متخلص به «قاآنی»، شاعر معروف عصر قاجاری، که به زبان فرانسوی نیز مسلط بود و به «حِسان العجم» شهرت داشت، قصیدهای بلند با 53 بیت در مدح امیرکبیر سرود و در یک بیت آن، اینگونه به توبیخ حاج میرزاآقاسی پرداخت: «به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی، که مؤمنان متقی، کنند افتخارها».
وقتی امیر این قصیده را شنید، برآشفت و گفت: تو که تا دیروز در مدح او میگفتی، امروز که او عزل شده، ظالمش میخوانی و مرا مدح میکنی؟! پس فردا که من نیز برکنار شوم، به توبیخ و سرزنش من هم خواهی پرداخت. بعد دستور داد حقوق او را قطع کردند. قاآنی پیشتر، حاج میرزا آقاسی را «قلب گیتی»، «انسان کامل» و «خواجه دوعالم» خوانده بود. چند روز گذشت و بعضیها وساطت کردند و امیر او را بخشید، اما به شرطی که کتابی را در مورد کشاورزی از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کند. جالب است که وقتی امیرکبیر مورد غضب شاه قرار گرفت و برکنار شد، قاآنی شعر دیگری سرود و او را «خصم خانگی» و «اهرمنخو» و «بدگوهر» نامید.
بیاعتنایی امیرکبیر به درخواست سفارت روسیه
قبل از صدارت امیرکبیر، اوضاع شهر تهران به شدت در هم ریخته بود. اراذل و اوباش گذرها و محلهها، از کاسبها باج میگرفتند و هرگاه مختصر بادهای مینوشیدند، عربده میکشیدند و نفسکش میطلبیدند. با روی کار آمدن امیرکبیر، اوضاع دگرگون شد و استعمال نوشابههای الکلی ممنوع گردید. هر کس شراب میخورد و مزاحم مردم میشد، مجازاتهای سختی داشت.
روزی مردمی که از تکیه «منوچهر خانی» تهران میگذشتند، دیدند یکی از غلامان سفارت روسیه تزاری، در حالی که به شدت مست بود، قمهای را در دست گرفته، عربده میکشید و دشنامهای زشت میداد. مردم که جرأت نزدیک شدن به او را نداشتند، از فاصله دور، او را تماشا میکردند. در این موقع، قصاب جوانی از شنیدن آن فحشهای ناموسی، چنان خشمگین شد که به مرد مست گفت: خجالت بکش! این قدر به نوامیس مردم توهین نکن! مرد مست گفت: تو اگر ناموس داری و نمیترسی، جلوتر بیا تا حقت را کف دستت بگذارم. قصاب جلوتر رفت تا قمه را از دست مرد بگیرد. به همین دلیل، کشمکشی بین آنها اتفاق افتاد که هر دو در این کشمکش زخمی شدند.
این قصه را همان روز به امیرکبیر گزارش دادند. امیرکبیر، صبح روز بعد فرمان داد که غلام سفارت روسیه تزاری را دستگیر کنند. خبر دستگیری غلام یکی از سفارت خانهها، مثل توپ در تهران صدا کرد، زیرا پیش از آن هیچ کس حق نداشت یکی از کارگزاران سفارت خانهها را دستگیر کند و آنان را به محاکمه بکشد. اما موضوع به همین جا ختم نشد. امیرکبیر، شخصاً برای مجازات غلام از خانه خود خارج شد و به میدان«ارک» آمد و روی سکو نشست.
امیر دستور داد مقصر را آوردند و بر روی توپ مروارید بستند. در این هنگام، دو مرد شلاق به دست، از گوشه میدان ارک به توپ مروارید نزدیک شدند. مرد عربدهکش حالا مانند کودکان التماس میکرد و از امیر میخواست از مجازاتش چشمپوشی کند! امیرکبیر، فریاد کشید: خاموش باش! سزای کسی که آسایش و امنیت را از مردم سلب کند، جز شلاق چیز دیگری نیست! و بعد اشاره کرد که شلاق زدن بر پیکر او را آغاز کنند. پس از آن که غلام چند ضربهای شلاق خورد، مأموری از طرف سفارت روس رسید و پاکتی به امیرکبیر تقدیم کرد.
امیرکبیر، پاکت را از فراش سفارتخانه گرفت و بدون آن که سر آن را باز کند، زیر زانو گذاشت و مشغول کشیدن قلیان شد. پس از اندک مدتی، بار دیگر نامهای از سفارتخانه رسید. باز امیرکبیر توجهی به نامه سفارتخانه نکرد و آن را زیر زانو گذاشت تا آن که شلاق خوردن غلام تمام شد. در این موقع، امیرکبیر دست از قلیان کشیدن برداشت و سر پاکتها را باز کرد و پس از خواندن آنها، به اطرافیان خود گفت: در مورد این غلام از سفارتخانه، چیزی نوشتهاند. جواب بنویسید که چون این غلام در حال مستی، نزدیک تکیه منوچهرخانی، بدمستی و هرزگی کرده است، فعلاً اندکی او را تنبیه کردیم. اما برای مجازاتهای بیشتر، او را میفرستیم به سفارت، که شما هم او را تنبیه نمایید. ولی خوب است که بعدها دیگر این گونه غلامهای هرزه را نگاه ندارید، زیرا اسباب توهین به سفارتخانه میشوند، بهتر است که به جای آنها، غلامان نجیب و اصیل را استخدام نمایید!
منابع:
- کتاب اسناد و نامههای امیرکبیر / سید علی آل داوود
- کتاب امیرکبیر و ایران / فریدون آدمیت
- کتاب داستانهایی از زندگانی امیرکبیر / محمود حکیمی
- موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
- پایگاه اطلاع رسانی حوزه
مرور خاطرات «امیر کبیر» + فیلم و عکس
«امیرکبیر» یکی از سریالهای تاریخی و محبوب تلویزیون است که در دهه 60 ساخته شد. این سریال با گذشت نزدیک به سه دهه از پخش آن، نه تنها ماندگاری و جذابیت خود را حفظ کرده است، بلکه قابلیت بارها دیده شدن را هم دارد.
به گزارش ایسنا، سریال «امیرکبیر» به کارگردانی سعید نیکپور و نویسندگی پرویز زاهدی اولین بار سال 1364 از شبکه «یک» سیما پخش شد.در این سالها بارها از شبکههای مختلف تلویزیونی پخش شده است و حتی سال 93 در قالب نمایش رادیویی هم به روی آنتن رفت.
پخش رادیویی مجموعه «امیرکبیر» به بهانهی سالگرد درگذشت صدراعظم دوره ناصرالدین شاه با گویندگی امیر منوچهری اتفاق افتاد و به همین مناسبت سعید نیکپور کارگردان و بازیگر این سریال تاریخی در گفتوگویی با خبرنگار ایسنا اظهار کرده بود: سریال «امیرکبیر» از مجموعههایی است که برای پخش رادیویی مناسب است و میتواند برای شنونده جذاب باشد؛ به دلیل اینکه دیالوگ در «امیرکبیر» بسیار مهم است و حرف اول را میزند. از طرفی هم درگیریها و پیچشی که در دیالوگهای این مجموعه وجود دارد جذابیت آن را چندین برابر میکند.
آخرین بازپخش سریال «امیرکبیر» به پخش از شبکه «آیفیلم» برمیگردد و سهشنبه (سوم مرداد ماه) ساعت 15 آخرین قسمت آن روی آنتن رفت.
نیکپور در بخشی از گفتوگوی خود با ایسنا خاطرهای از زمان ساخت و شرایط نامناسب تولید این سریال بیان کرده است.
«این سریال در زمان جنگ و موشک باران ساخته شد و ما در تولید آن خیلی سختی کشیدیم. آن زمان به یاد دارم برای تصویربرداری «امیرکبیر» در کاخ گلستان کار میکردیم که در همان حوالی پشت ساختمان شمسالعماره یک مینیبوس منفجر شد و آن روز واقعا برایمان روز غمانگیز و فاجعهای بود، به همین خاطر اصلا خاطرههای خوبی از آن زمان در ذهن ندارم. همچنین به یاد دارم یکی از روزهایی که مشغول ضبط سریال «امیرکبیر» بودیم طوفان آمد و تمام چادرها و لوکیشن ما را از بین برد.»
در سریال «امیرکبیر بازیگرانی چون سعید نیکپور، ژاله علو، پرویز پورحسینی، فخرالدین صدیق شریف، ایرج راد، فخری خوروش، سروش خلیلی، شمسی فضلاللهی بازی کردهاند.
در این بخش میتوانید گوشههایی از سریال امیرکبیر را مشاهده کنید:
***در زیر عکسهایی از سریال امیرکبیر را مشاهده میکنید: