20 دی ماه سالروز شهادت یکی از بزرگترین مفاخر تاریخ ایران است که در دوران قاجار با اقدامات اصلاحی و اساسی خود توانست، کشور را از ورطه نابودی نجات دهد.

اقدامات ماندگار امیرکبیر ریشه در اندیشه ناب و خلاق و خودباوری دارد و این همان مولفه ای است که برنامه های الگوی توسعه ایرانی و اسلامی، به آن نیازمند است.
مشابهت راهبرد مدیریتی امیرکبیر با اهداف الگوی ایرانی و اسلامی عجین شده و اعتقاد راسخ به نقش دین در مدیریت جامعه، پیشرفت و ایجاد دگرگونی در ارزش ها است و این اصل اهمیت بازتعریف افکار و اندیشه ها و روش های کارکردی توسعه محور امیرکبیر و استفاده آگاهانه و به جا از آن در اهداف توسعه ای امروز را دوچندان کرده است.
برای طراحی و تدوین الگوی اسلامی - ایرانی توسعه تنها بهره گیری از تمام ظرفیت های کارشناسی و علمی حوزوی و دانشگاهی و تعامل مثبتی بین نهاد حوزه و دانشگاه کافی نیست بلکه بازشناخت تجارب موفق و تعریف برنامه های اجرایی برگرفته از این تجارب در بدنه اجرایی کشور می تواند به عنوان اصلی مهم در تحقق خواست و دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی در شتاب بخشی به اهداف کلان ترسیم شده نظام ایفای نقش کند.
معمار تاریخ ساز دوره قاجار نه تنها در برنامه های عمران و آبادانی، علم و کانون های فکری و علمی خدمات ارزنده به جای گذاشته بلکه در سایه راهبردهای خرد ورزانه، مولفه های مردم سالاری دینی و استقرار عدالت را نیز پایه ریزی کرد.
انقلاب شکوهمند اسلامی ایران امروز پرچم دار نهضت آزادی خواهی، فعالیت های انسان دوستانه و صلح طلبی برای جهان است و تحقق ایرانی آزاد و آباد بی شک به مولفه های خدمتگزاری بزرگمردانی چون امیرکبیر نیاز دارد.
نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در بیش از چهاردهه از حیات خود توانسته کارنامه درخشانی به جا گذارد و امروز همت بلند خدمتگزاران در کنار مشارکت فعال شهروندان از راهبردهایی است که روح اقتدار و سازندگی را در کالبد این کشور نهادینه می کند.
الگوی ایرانی، اسلامی پیشرفت به عنوان یکی از تاکیدات و رهنمود های رهبر معظم انقلاب اسلامی، تحقق عدالت فراگیر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را به همراه دارد که این مولفه ها در خدمات امیرکبیر نمایان بود.
اصلاحات ارزشمند امیر کبیر در شاخه های عمومی، نظامی، اشاعه عدالت، اخلاق مدنی و شهروندی، اصلاح امور شهری، نشر دانش و فرهنگ نوین، رونق ساختارهای صنعت و کشاورزی، مفاهیم جدید تجارت، گسترش وزارت خارجه، مبارزه با فرقه های نوظهور به عنوان فصلی آموزنده و درخشان در تاریخ ایران مقابل دیدگان ما به عنوان فرزندان امروز ایران است.
میرزا تقی خان فراهانی مشهور به امیرکبیر در سال 1186 در روستای هزاوه واقع در 18 کیلومتری غرب اراک زاده شد و در 20 دی ماه 1230در حمام فین کاشان کشته شد.
منزل پدری بزرگترین صدراعظم ایران در دربار قاجار در روستای هزاوه به ثبت آثار تاریخی رسیده است و با تخصیص اعتباراتی در سال های گذشته توسط سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری مرمت و بازسازی شده است.
مناسبت سالگردشهادت امیرکبیر بر پهنه تقویم فرصتی طلایی است تا مسوولان فرهنگی، تصمیم سازان اجرایی و نخبگان فکری از آن برای الگوسازی و اشاعه روش های این آزاد مرد برای نسل جوان ایران الگوسازی کنند.
بنیانگذاری مدرسه دارالفنون برای آموزش دانش و فناوری های نو، انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه، توسعه ورزش زورخانه ای، حذف القاب درباری، رسیدگی به وضع مالیات و خرانه، اصلاح چاپارخانه های دولتی و سامان ارتش، ایجاد قراول خانه، تاسیس دیوان عدالت، سدسازی و رواج کشت نیشکر، فرمان آزادی استخراج معادن و تدوین نقشه صنعت و بهبود امنیت داخلی ایران گوشه ای از خدمات وی در آن زمان است.
میرزا محمدتقی خان امیرکبیر فرزند کربلایی قربان بیگ فراهانی در سال 1222 ق در هزاوه فراهان از توابع اراک (سلطان آباد پیشین) متولد شد. کربلایی قربان پدر امیرکبیر در دستگاه میرزا عیسی (میرزا بزرگ) پدر میرزا ابوالقاسم قائممقام سمت آشپزی داشت. مادر امیرکبیر فاطمهسلطان دختر استاد شاه محمدبنا از اهالی فراهان بود. میرزا محمدتقی خان به خاطر هوش و استعداد کمنظیرش از همان دوران نوجوانی مورد توجه میرزابزرگ و سپس قائممقام فراهانی قرار گرفت و به ترتیب به سمت منشیگری آن دو دست یافت و به سرعت مورد توجه قائممقام و عباس میرزا نایبالسلطنه قرار گرفت. اولین تجربه سیاسی میرزامحمدتقی خان همراهی خسرو میرزا فرزند نایبالسلطنه و هیئت همراه او در سفرش به روسیه تزاری بود. امیرکبیر مدت کوتاهی پس از صدارت اصلاحات سیاسی، امنیتی، مالی، اقتصادی و فرهنگی اش را آغاز کرد و در این میان ایجاد امنیت و پایان دادن به شورشها و یاغی گریها و نیز اصلاحات مالی و جلوگیری از اجحافات پیدا و پنهان صاحبان قدرت و نفوذ را در اولویت برنامه های خود قرار داد و مدت کوتاهی پس از صدارت نشان داد که قصد دارد از نفوذ و دخالت بیگانگ خان امیر کبیر, صدراعظم مشهور دوره ی ناصرالدین شاه قاجار، نام اصلی امیرکبیر محمد تقی بود که بعدها تقی گفته میشد و عناوین و القابی که به دست آورد بدین قرار است: کربلایی محمد تقی- میرزا محمدتقی خان- مستوفی نظام- وزیر نظام- امیر نظام- امیر کبیر- امیر اتابک اعظم. مهمترین اقدامات امیرکبیر تأسیس مدرسه دارالفنون: مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود. شاهزادههای قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانشهای مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده میشد و بسیاری از معلمهاب آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفتهای میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد. انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه: اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدینشاه قاجار در 18 بهمن 1229 خورشیدی و به کوشش امیرکبیر منتشر شد. به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از 200 تومان حقوق میگرفتند اجباری بود. در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها، اعطای مقامها، نشانها و امتیازات چاپ میشد. در برخی شمارهها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ میرسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ میرسید. همچنین این روزنامه دارای صفحه حوادث نیز بود. رسیدگی به وضع مالیه: امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه خواست. او دستور داد دریافتیهای بیحساب و قطع مواجب بیجهتی که از دستگاههای دولتی میگرفتند؛ قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بیحسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد. و سروسامانی به قوانین مالیاتی داد. او همچنین برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد. اصلاحات اجتماعی: امیرکبیر، دستور داد که رسم قمهکشی و لوطیبازی از شهرها و راهها برداشته شود. وی حمل اسلحه سرد و گرم را ممنوع کرد. وی قاعده بستنشینی را لغو کرد. این کار امیرکبیر، مخالفت بسیاری از روحانیون را برانگیخت. از دیگر اقدامات امیر کبیر می توان به سر و سامان دادن به ارتش، اصلاح سیاست خارجی، اصلاحات مذهبی، حذف القاب و عناوین، فرمان قتل سیدعلی محمد باب(به دستور امیرکبیر، باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود، در تبریز تیرباران شد)، فرمان قتل سالار پسر آصفالدوله(سالار والی خراسان که طرفدار تجزیهطلبی و جدایی خاک خراسان از ایران بود، در زمان ناصرالدینشاه شورش کرد. امیرکبیر، سپاهیانی را به خراسان فرستاد. سرانجام، امیر دستور داد که سالار و همراهانش کشته شوند.)، آوردن سیدصالح عرب به ایران( آقاسیدصالح در کربلا با فرستادگان امپراتوری عثمانی روبهرو گردید. وی شش روز با عثمانی جنگید تا این که دستگیر شد و سلطان عثمانی به دستگیر کردن وی فرمان داد. امیرکبیر تلاش کرد تا سید را به تهران برگرداند.) اشاره کرد. حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدینشاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری قرار داشت؛ چنان که تلاشهای این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود گردید. برخی از درباریان که او را مخالف منافع خود میدیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد. تحریکهای مادر شاه و دیگر درباریان باعث ترس شاه شد، از این رو، حکم عزل امیرکبیر در روز 19 محرم سال 1267هجری قمری به وی ابلاغ شد. چهار روز پس از این، میرزا آقاخان نوری به سمت صدارت منصوب شد. امیرکبیر، دو روز پس از عزل به کاشان تبعید شد. اما با این وجود، مخالفان امیرکبیر در دربار، احتمال میدادند که امیرکبیر بار دیگر مورد عنایت شاه قرار گیرد و به قدرت بازگردد. بنابراین با کوشش فراوان توانستند حکم قتل وی را از ناصرالدینشاه بگیرند. سرانجام امیرکبیر در 20 دی 1230 در حمام فین کاشان با بریدن رگ دستهایش به قتل رسید. امیرکبیر را به کربلا حمل کردند و در اتاقى که در آن به سوى صحن امام حسین(ع) باز مى شود به خاک سپردند.
مُصلح آگاه
چهره ماندگار
در طول زمان، همواره انسان های بزرگی بوده اند که با گفتار و رفتارشان، در عرصه اجتماع خوش درخشیدند و با اقداماتی که انجام دادند، نامشان را تا ابد جاودانه ساختند. از شمار این شخصیت ها، میرزا تقی خان امیرکبیر است که از برجستگان و مردان نامدار عصر خویش بود و تأثیر به سزایی در شکل گیری اندیشه های ترقی خواهانه در کشورمان داشت. امیر، آشپززاده ای بود که با هوش و درایت خود، مراحل پیشرفت را به تدریج از صحن آشپزخانه قائم مقامی تا مصدر صدارت شاهی گذراند و همچون چهره ای اسطوره ای، در تاریخ سیاسی ایران ماندگار شد. امیرکبیر در حکومت سه سال و چندماهه خود، فرصت نکرد برنامه های بی شمار و اصلاحات خود را به اجرا درآورد، ولی در همین مدت کوتاه نیز، توانست خدمات فراوانی در زمینه ها و ابعاد گوناگون ارایه کند.دوران کودکی
میرزا تقی خان امیر کبیر، فرزند کربلایی محمدقربان، آشپزباشی مخصوص قائم مقام فراهانی، وزیر محمدشاه قاجار بود. وی حدود سال های 1214 ـ 1210 ق، چشم به جهان گشود و از همان دوران کودکی، در خاندان قائم مقام به سر می برد و هم بازی کودکان خردسال میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، صدر اعظم زیرک و شایسته دوره قاجار شد. از آن جا که امیر، هوش و درایت بالایی داشت و در دانش آموزی، علاقه وافری از خود نشان داد، قائم مقام هم در تعلیم و تربیت او بسیار کوشید.خوی و منش امیرکبیر
امیرکبیر در جوانی، پهلوان و کشتی گیر بود. سیمایی گشاده داشت و در هوشْ نابغه بود. پشتکار، درستی، راست کرداری، فسادناپذیری، دلاوری و جسارت، از ویژگی های او به شمار می آمد. امیر، رفتاری متین و سنگین داشت. او را مناعت طبع می شناختند که از مظاهر غرور نفسانی اش بود. به خواری تن در نمی داد، حق شناس بود، سخن کوتاه می گفت و کوتاه می نوشت. ساده می نوشت. خداترس بود و در تمام مدت عمر، به ویژه در دوران صدارت خویش، کمتر مرتکب خطا و خلاف گردید و به همین دلیل، گفتار و رفتارش سرمشق همه مردم دور و نزدیک بود.مُصلحِ روشن ضمیر
امیرکبیر، هیچ گاه با روحانیان و عالمان به مخالفت نپرداخت و حتی در امور قضا و بسیاری از امور دیگر، از آن ها مشاورت و مدد می جست. سیاست امیر در مورد سایر ملل دیگر نیز، بر پایه مدارای مذهبی یا حق آزادی پرستش و تساوی حقوق اجتماعی بود. در زمان صدارت و قدرت وی، پیروان سایر ادیان الهی، به راحتی می توانستند به مناسک و اعمال مذهبی خودشان بپردازند. وی چنان به ملاطفت با پیروان دیگر ادیان برخورد می کرد که تمام آنها، خود را همچون مسلمانان در خانه خویش می دیدند و این روش برخورد و روشن اندیشی او را، به عنوان مصلحی روشن ضمیر در تاریخ دو قرن اخیر به مردم شناسانده است.رونق اقتصادی
امیرکبیر در زمان صدارت خود، به اقتصاد کشور سر و سامان داد؛ زیرا به خوبی می دانست یکی از دام های بسیار خطرناک استعمارگران برای ملت ها، ورشکستگی اقتصادی و کشیدن آنها به زنجیر وام ها یا کمک های به ظاهر خیرخواهانه است. امیر برای تعدیل دخل و خرج، هیئتی را بر گماشت که صورت درستی از وضع بودجه مملکت تنظیم نمایند. از حقوق تمام کسانی که از خزانه دولت مواجب یا مقرری داشتند، از شخص شاه گرفته تا نوکران، به تناسب کاست. امور مالیاتی را به تناسب شغل و میزان درآمد هر کس تعیین کرد و حتی این قانون، شامل درباریان نیز گردید. امیر در اجرای سیاست استقلال و خودکفایی ایران، به ترویج صناعت و کشاورزی توجه خاصی داشت. از دیگر کارهای او، این بود که سپردن امتیاز استخراج معادن را به دست اجنبی ممنوع کرد. همچنین امتیاز شیلات شمال را از دست روس ها بیرون ساخت و به طور مستقیم زیر نظر دولت قرار داد.توجه به بهداشت جامعه
سر و سامان دادن به وضعیت بهداشت و درمان مردم، از اقدامات مهم امیرکبیر به شمار می آید. از آنجا که در آن زمان بیماری آبله، در میان مردم شیوع پیدا کرده بود، در اولین قدم، آبله کوبی در سرتاسر ایران اجباری شد. در این مورد، اولیای کودکانی که در این امر قصور می ورزیدند، بازخواست و جریمه می شدند. از دیگر کارهای سودمند آن زمان، تأسیس بیمارستان دولتی در تهران بود. در نخستین سال شروع به کار بیمارستان، تعداد 2238 نفر در آن معالجه گردیدند. پزشکانی که گواهی پزشکی داشتند، به شهرهای دیگر اعزام می شدند و حقوق آنها را دولت می پرداخت. همچنین برای آشنایی مردم با بیماری های واگیر مثل وبا و آبله، مقاله هایی منتشر گردید.امیرکبیر و امور فرهنگی
از آنجا که امیرکبیر، چه در دوران صدارت و چه پیش از آن، توجه خاصی به امور فرهنگی و دست یافتن ملت ایران به علوم و فنون جدید داشت، اقدامات شایسته ای اجرا نمود که به پیشرفت علم و بالا بردن سطح فرهنگ مردم ایران انجامید. چاپ روزنامه «وقایع اتفاقیه» که به طور هفتگی و به چاپ سنگی در دو یا سه ورق انشتار می یافت، در راستای خدمت به فرهنگ و دانش این مرز و بوم بود. امیر کبیر اقداماتی را نیز در راه ترجمه و چاپ کتاب انجام داد. وی در ابتدا در دستگاه دولت، هیئتی از مترجمان را گرد آورد. در دوره وی، کتاب های زیادی از اروپا به ایران رسید. برای مثال در سال 1265ق، تعداد 293 جلد کتاب و 323 قطعه نقشه جغرافی، یکجا از فرانسه آمد که برای آن زمان رقم بالایی بود.دارالفنون، اولین دانشگاه
از اقدامات فرهنگی امیر کبیر، ساخت مدرسه «دارالفنون» بود. سنگ بنای دارالفنون، در اوایل سال 1266 ق، در زمین واقع در شمال ارگ سلطنتی در تهران ساخته شد و ساخت آن، یک سال طول کشید. دارالفنون، اولین دانشکاه در ایران بود که برای تعلیم علوم و صنایع، حکمت و هندسه، معدن شناسی و آداب جنگ بنا گردید. پس از ساخت مدرسه، امیر کبیر دستور داد استادان و متخصص و معلمان با تجربه از داخل و خارج برای تدریس آورده شوند. امیر با تأسیس این مرکز، می خواست ایران را با علم روز آشنا سازد. وی علم را متعلق به غرب ندانسته، دستاوردهای علمی را، متعلق به بشریت می دانست. او از این راه می خواست از فرستادن دانشجو به غرب خودداری کند و کشور را از این نظر، به خودکفایی برساند.اقدامات امیر در بخش کشاورزی
در بخش کشاورزی، ایمنی اجتماعی و حفظ حقوق کشاورزان، دو عامل اصلی پیشرفت کشاورزی است. در دوره وزارت امیرکبیر، ایران در زمینه کشاورزی به چشم اندازهای تازه ای رسید. امیر کبیر، مالیات های زمین را تثبیت کرد، قیمت ها را در برخی موارد کاهش داد، زمین های بایر را به زمین کشاورزی تبدیل کرد و با اجرای طرح های آبیاری و ساخت چند سدّ کوچک و بزرگ، به کشاورزی رونق بخشید. احداث پل شوشتر و رواج کشت نیشکر، از دیگر کارهای دولت امیرکبیر است.ایجاد ارتش منظم
عده ای، بنیان گذار ارتش نوین را در ایران، رضاخان پهلوی می دانند، ولی در واقع، امیر کبیر بنیان گذار ارتش ملی نوین در ایران است. پیش از امیر، ارتش به صورت غیرسازمانی و موقّت بود که درمواقع اضطراری، از قبایل و ایلات گردآوری می شد. امیرکبیر سیاست مداری روشن بین بود که وجود ارتش، لشکر و سپاه قوی را در عرصه نظامی ضروری می دانست و دراین مسیر، با تعلیم و تربیت لشکریان و یاد دادن فنون نظامی جدید و ایجاد ساز و برگ و لباس یکسان و گزینش نام ها و درجات نظامی و حقوق و مزایا، قشون منظمی را پایه نهاد و با تمرینات لازم، آنها را آماده دفاع از میهن خود نمود؛ زیرا معتقد بود ارتش، روح کشور است و اگر مملکتی بخواهد نیرومند شود، باید ارتش نیرومندی داشته باشد.آگاه از مسایل کشور
یکی ازسازمان های مهم و جالب در حکومت امیرکبیر، که در واقع بازوی او برای کشف فساد و تجاوز مأموران حکومتی به مردم بود و کمک مؤثری در استقرار عدالت اجتماعی و امنیت مدنی داشت، دستگاه خبررسانی و خُفیه نویسی وی بود. وی با کمک این سازمان، از نهادهای حکومتی خود خبر داشت و از مسایل جاری در گوشه و کنار کشور آگاه بود، به طوری که مردم، وی را عالم بر اسرار مملکت می شناختند. امیر حتی در سفارت انگلیس و دیگر سفارت خانه ها، خُفیه نگارانی داشت که وی را از اوضاع و رفت و آمد به سفارت خانه ها آگاه می ساختند.امور مالی
مهم ترین اقدام امیرکبیر، سامان بخشیدن به امور مالی کشور بود؛ زیرا در نتیجه بی کفایتی مسئولان پیشین، خزانه کشور در ورشکستگی محض به سر می برد. او برای این کار، سیاست هایی اصولی به کار گرفت. برای مثال، امیر افزون بر کاهش حقوق کارکنان حکومت، ناظرانی را برای بررسی وصول مالیات به شهرها فرستاد. ازدیگر اقدامات امیرکبیر برای افزایش درآمد دولت، کوتاه کردن دست تبعه های روسی بر ماهی گیران دریای خزر و سپردن آنان به شهروندان ایرانی بود.پرده آخر
چهارشنبه 25 محرم الحرام 1268ق، میرزا تقی خان امیرکبیر از تمامی شغل ها و سمت هایش عزل شد. فردای عزل از مناصب درباری، به اجبار به همراه خانواده اش، به سمت فین کاشان حرکت نمود. روز گار تبعید امیر به چهل روز رسیده بود که در روز جمعه 17 ربیع الاول همان سال، یکی از مأموران ارش شاه، با در دست داشتن حکم قتل امیرکبیر، به باغ فین رسید و حکم را بر امیر ارائه کرد و فرصت هیچ گونه کاری به او نداد و با بریدن رگ دست ها، به زندگی امیر پایان داد. بدین ترتیب، تومار زندگی مردی بزرگ درهم پیچیده شد. جنازه امیر به وسیله مردم کاشان در بقعه امامزاده حبیب بن موسی علیه السلام در پشت مشهد کاشان در مقبره حاج سید محمدتقی به امانت سپرده شد. روحش شاد و پس از مدتی، به همت همسرش عزة الدوله خواهر ناصرالدین شاه قاجار، به کربلا منتقل و به خاک سپرده شد و یادش هماره گرامی باد.منبع:ماه نامه گلبرگ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره 58

مبارزه امیرکبیر بیش از آنکه با رجال سنتی و درباریان و با نام اشخاص باشد، با سیستمی بود که عامل این رقابتها محسوب میشد. سیستم کهنه و پوسیدهای که نظم و قانون و نوسازی را برنمیتابید و ناخواسته همه آنها را در مقابل امیرنظام قرار میداد، وگرنه بجز در مورد برخورد با فرقهسازیها و نیز جداییطلبیها، مانند فتنه سالار در خراسان که امیر محکم مقابل آنها ایستاد و تا نابودی آنها پیش رفت، در برخورد با دیوانیان سنتی و بعدها مهدعلیا مادر ناصرالدینشاه، در عین تأیید و پافشاری بر اقدامات اصلاحی خود، روش مدارا را در پیش میگرفت و در نامههای خود به شاه توصیه میکند که رعایت جانب مادرش را نگه دارد. چنانکه از وی میخواهد برای دلجویی مادرش به دیدن او برود: «نواب هم انشاءالله به محض تشریف بردن قبله عالم روحنا فدا از یمن قدم مبارک خوب میشود».
با این وجود بعید به نظر میرسد که امیرکبیر از ورای دلگرمیهای شاه و نامههای تأیید کنندهاش، سست بودن پایههای قدرت خود را در مقابل سیل بنیانکن مخالفانش احساس نکرده باشد. وی با شناخت لایههای قدرتمند قاجار، از شاهزاده گرفته تا حرمسرا و نیز دیوانیان سنتی، میکوشید در عین تأکید بر خواستههای اصلاحطلبانهاش، اقداماتش را به دور از اغراض شخصی جلوه دهد.
اما آنچه مسلم بود، اقدامات او در تحدید مستمری درباریان و امتیازات بیحد و حصر و دور از قانون آنان، خود به خود امیر را مقابل آنها قرار میداد. اینکه مهدعلیا پس از مرگ امیر به شاه مینویسد: «امیر شاهزادگان بیچاره را کمتر از سگ کرده بود» اوج خشم درباریان از امیر بود که بیاختیار از زبان مهدعلیا صادر شده بود.
همچنین امیرکبیر دستور داده بود از بهکار بردن القاب بیمعنا در نامههای اداری خودداری گردد، تا جایی که دستور داد «خطاب به وی و دیگر وزیران به همان لقب جناب بسنده نمایند». امیرکبیر گرفتن رشوه را برای کارگزاران دولت ممنوع کرد و برای آنها مواجبی تعیین کرد.
برای متعادل کردن دخل و خرج کشور بر بیشتر وظایف و مستمریهایی که وابستگان قاجار، مانند شاهزادگان، بدون دلیل دریافت میکردند، خط بطلان کشید. گرفتن مالیاتها را براساس اصول درستتری قرار داد و تبعیض در این مهم را «موقوف» دانست، به گونهای که در مدت کوتاهی خزانه کشور را از مالیاتهای منظم پر کرد.
نکته عجیب ماجرا این است که عزل امیر نوعی خوشحالی عمومی را با خود به همراه داشت، چرا که افرادی که جلوی دزدی آنها گرفته شده بود، بسیار زیاد بودند، به تعبیر گوبینو «ملت شبیه به گروهی شاگرد مدرسهای شیطان و جنجالی بود که از دست معلم سختگیری خلاص شده بود».
وی همچنین دستور داد به وضع «املاک تیول» و خالصه رسیدگی شود، اقدامی که مشکلات فراوانی را برای امیرکبیر بهوجود آورد؛ بهگونهآی که در نامهای به شاه از صدهزار تهدید به قتل سخن میگوید. امیرکبیر در مقابل تهدیدات گوناگون به قدرت شاه پناه میآورد و وجود وی را مانع رسیدن دشمنان به اهداف خود میدانست؛ «دشمن از برای این غلام، از زن و مرد زیاد است، خداوند وجود پادشاه را از بلا محافظت نماید».
اما وابستگی این لایههای قدرت سنتی یعنی شاهزادگان و حکام و زنان حرمسرا، به امتیازات سنتی و فراتر از قانون و یا قوانین نانوشته قجری، چنان بود که حمایت شاه نیز تا زمانی میتوانست مؤثر واقع گردد. هدف مخالفین و دشمنان امیر، سیاستگذاریهای اوست نه دشمنی شخصی با او! برای آنها تفاوت نمیکرد که امیر با اصلاحات خود منافع آنها را به خطر بیندازد و یا میرزاآقاخان نوری با انحصارطلبی خود آنان را از منافعشان بازدارد.
شیل وزیرمختار انگلیس در ایران با بیان دشمنی «بزرگان مملکت» با امیر نظام دلایل آن را «سودپرستی و طمعورزی حاکم بر همه چیز» عنوان میکند: «سودپرستی و طمعورزی حاکم بر همه چیز است و انگیزههای آنی و هوس و نیرنگ و افسون بر این جامعه مستولی است».
از سوی دیگر بحث فقدان نسبت خانوادگی امیر بود که دشمنان امیر آن را بهانهای برای تحت فشار قرار دادن وی قرار دادند. این تهمت «گدازادگی» ناسزایی، حاصل خشم غلیان کرده قاجارها بود تا امیرکبیر را از اهدافش بازدارد، به تعبیر واتسن امکان نداشت نجبای دیرین کشور زیر بار قوانینی بروند که به وسیله فردی فاقد نسب خانوادگی وضع گردیده بود» اما فشار تهمت گدازادگی بر امیر به حدی بود که شاه را بر آن داشت تا برای آنکه اقتدار امیر تنها به سود سلطنت باشد برخلاف میل مهدعلیا تنها خواهر خود و تنها دختر او (مهدعلیا) را به عقد امیر دربیاورد.
با وجودی که امیر میکوشید اصلاحاتش حساسیت رقبای خطرناکش را برنینگیزد اما ماهیت نظمی که وی وجه همت خود قرار داده بود، روزبهروز به جرگه مخالفانش میافزود. این بار دست به دامان نظامیان شدند و «با توسط به رشوه، نظامیان را به طغیان واداشتند» تا خواستار عزل و حتی قتل امیرکبیر شوند.
نکته طنز ماجرا این است که این بار امیرکبیر شورش نظامیان را با کمک میرزاآقاخان نوری فرونشاند. در واقع امیر به قصد ترک صدارت در خانه میرزاآقاخان نوری ساکن شده بود که در آغاز تمامی مساعی خود را برای دور کردن وی از قدرت بهکار برده بود!
اصلاحات امیرکبیر موجبات بسته شدن دست نظامیان را برای گرفتن رشوه که میان آنان نهادینه شده بود، فراهم آورده بود. بهانه نظامیان این بود که «تو میخواستی عباس میرزا (برادر ناصرالدینشاه) را که پسر آقای ماست کور کنی».
بیمحتوا بودن اتهام دشمنان امیر همین بس که یکی از مهمترین اتهامات شاه و رقبا برای عزل وی تهمت علم کردن همین عباس میرزا علیه شاه بود. این که برخی معتقدند امیر قربانی غرور بیش از حد شده، تأیید ضمنی اوست، چرا که امیر به دردهای سرزمین خود به خوبی آگاه بود و به تعبیر گوبینو، «میخواست عظمت دیرینه کشورش را بازگرداند».
تمام قدرت امیر در همین دانش اصلاح و سازندگی او نهفته بود. چنانچه میبینیم در دفاع از خود چه در هنگام عزل و چه در هنگام شورش نظامیان (که به قصد استعفا ارگ را ترک کرده بود) توانایی چندانی از خود بروز نداد. این همان امیری بود که در هنگام عهدهدار شدن مقام صدارت، توانسته بود با آن شدت و حدت به تمامی شورشها و طغیانهایی که در سراسر کشور شروع شده بود، پایان دهد.
این سخن فریدون آدمیت که «امیر محکوم نظام سیاسی ایران و نظم میرزاتقی خانی گردید» تعبیر زیبایی است مبنی بر اینکه مشکل اعیان و درباریان با امیر، دشمنی شخصی نبود، بلکه رقابت با برنامهها و قانونمندی جدیدی بود که منافع آنان را تهدید میکرد.
گناه و اشتباه امیرکبیر تأکید و پافشاری بر برنامههایی بود که بهجای تأمین منافع درباریان و اعیان ،منافع عمومی را تأمین میکرد. آنچه امیرکبیر به دنبال آن بود شکستن تمامی ساختارهای کهن بود تا کارهای دولت براساس نظم و قانون سر و سامان یابد. این همان چیزی است که علمای علم سیاست به آن «سیاستگذاری عمومی» میگویند.
از یک سو بحث فقدان نسبت خانوادگی امیر بود که دشمنان امیر آن را بهانهای برای تحت فشار قرار دادن وی قرار دادند. این تهمت «گدازادگی» ناسزایی حاصل خشم غلیان کرده قاجارها بود تا امیرکبیر را از اهدافش بازدارد، به تعیر واتسن امکان نداشت نجبای دیرین کشور زیر بار قوانینی بروند که به وسیله فردی فاقد نسب خانوادگی وضع گردیده بود».
اگر بخواهیم سیاستگذاری را به معنای تدوین برنامههای از پیش تعیین شده تعریف کنیم که علمای علم سیاست و سیاستگذاری عمومی آن را تعریف کردهاند، شاید بتوان امیرکبیر را نخستین فرد در ایران دانست که منافع عموم را با برنامههای سازمانیافته بر منافع رجال سنتی و طرفداران بقا بر گذشته، ترجیح داد. امیرکبیر اگر تنها به خود و غرورش میاندیشید، میتوانست مانند میرزاآقاخان نوری از شاه پیمان بگیرد که هنگام عزل خونش را نریزد و یا چون میرزا آقاسی به قلع و قمع رقبایش بپردازد.
اما نگاه برخی از صاحبنظران در خصوص برخی اشتباهات سیاسی امیرکبیر بسیار قابل تأمل است. امیرکبیر در بازگرداندن دوباره نوری رقیب گذشته و دشمن آینده خود مؤثر بود. گوبینو معتقد است «امیرنظام در دادن مشاغل به او عجله کرد و او را نزد شاه معرفی کرد و با تمام قوا او را بزرگ کرد، تا جایی که معاونت خود را به او تفویض کرد» حتی حاجی علیخان فراشباشی را که نقش بسیار مهمی در قتل امیرکبیر داشت خود امیر «به کار دعوت کرد و به سرعت به مقامات عالی ارتقاء داد».
اعتماد امیرکبیر به حمایت شاه در عین بهکارگیری ادبیات تند در برابر وی که گاهی با جسارتی بیرون از احتیاط بود از نکات مهمی است که موجبات عزل و قتل وی را فراهم آورد! حقیقت این است که اقتدار امیرکبیر در پیشبرد اصلاحات و نیز مقابله با منافع درباریان خواسته و یا ناخواسته حسادت شاهانه را علیه وی برانگیخت.
اقتدار امیر علاوه بر آنکه دیوانیان، صاحبمنصبان نظامی، شاهزادگان، حکام و زنان قدرتمند حرمسرا و لایههای سنتی قدرت را روبهروی وی قرار داد، یک دشمن دیگر نیز داشت و آن هراس شاه از قدرت فزاینده صدراعظم و نیز حسادت شاهانه نسبت به تواناییهای وی بود.
در حالی که اقتدار صدراعظم همهجا در جهت تقویت سلطنت ناصرالدینشاه جوان و کم تجربه بود! امیرکبیر بر آن بود تا رموز سلطنت را به وی بیاموزد چنانکه گاه از تنبلی و حضور نیافتن در مراسم رسمی به سختی انتقاد میکرد تا جایی که به تندی برای شاه مینویسد: «به این طفرهها و امروز و فردا کردنها و از کار گریختن در ایران به این هرزگی حکماً نمیتوان سلطنت کرد».
اما شاه جوان به اقتداری که برای تثبیت و نظم پادشاهیاش تا آن اندازه لازم بود مانند اسلافش حسادت کرد، به تعبیر کرزن؛ امیرکبیر «قربانی دسیسههای درباری و مشمول اغراض حسادتآمیز پادشاه جوان، که دیگران برانگیخته بودند، گردید».
اوج تحریک حسادت شاه، در سفر به اصفهان بود. احترامات مبالغهآمیزی که پذیرهکنندگان به امیر به عمل آوردند، تذکر رقبای امیر را به شاه به دنبال دارد که اقتدار امیر او را در درجه دوم اهمیت قرار داده است. این سفر و حوادث آن تأثیر زیادی بر روحیه ناصرالدینشاه داشت و ناصرالدینشاه که تا آن زمان «اتابک» خود را دوست داشت نسبت به وی بدبین شد، اما هنوز خدمات امیر بر این حسادت شاهانه میچربید. به همین دلیل دشمنان، آخرین برگ برنده را برای تحریک دشمنی شاه رو کردند و آن رقیب تراشیدن برای شاه و شائبه همکاری صدراعظم با وی بود.
عباسمیرزای سوم و ملکآرای بعدی برادر دوازدهساله شاه از همسر سوگلی محمدشاه، یعنی خدیجه بود که مهربانی محمدشاه قاجار به او همواره حسادت مهدعلیا و ناصرالدینشاه را برمیانگیخت. نکته جالب ماجرا این بود که در آغاز سفر، خود امیرکبیر با این استدلال که «عباسمیرزا عذر از سفر میآورد و خیال دارد در تهران بماند و فساد برپا کند» برخلاف مهد علیا تأکید بر به همراه بودن وی به اصفهان داشت. اما حقیقت این بود که عباسمیرزای نوجوان به دلیل آزارهایی که دیده بود عامدانه به امیر نزدیک شده بود تا اندکی از رنجهای دشمنانش که با هدایت مهدعلیا انجام میشد بکاهد.
خود عباسمیرزا سالها بعد در این باره مینویسد: «چون دیدم امیر مرد سختی است... بنای مماشات تملقات متداوله ایران را با او گذاشتم، ... امیرنظام به جهت این پادشاه و اهل ایران بسیار خیرخواه و صادق بود...و با من خصوصیتی نداشت».
این حربه سرانجام کارگر افتاد و امیر عزل گردید. نکته عجیب ماجرا این است که عزل امیر نوعی خوشحالی عمومی را با خود به همراه داشت، چرا که افرادی که جلوی دزدی آنها گرفته شده بود، بسیار زیاد بودند، به تعبیر گوبینو «ملت شبیه به گروهی شاگرد مدرسهای شیطان و جنجالی بود که از دست معلم سختگیری خلاص شده بود».
شاه که عملاً هیچ خیانتی از وی ندیده بود، پس از فروکش کردن حسادتها و توهمهای معمول شاهانه در بحرانهایی که دست گرهگشای امیر را لازم میدید، با حسرت از فقدان وی یاد میکرد و بارها نزد اطرافیان با جمله «حیف اگر امیر بود...» حسرت خود را ابراز میکرد، شاید به همین دلیل بود که دستور داده بود مسجدی به یاد او بسازند.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
مقدمه
تاریخ پر فراز و نشیب جامع? ایران در طول سالیان دراز حیات خود، حکومتهای مختلف و گوناگونی را به خود دیده است. حکومتهایی که در مواردی موجب ننگ امروز مردم به شمار آمده و از مطالع? تاریخ آن حکومتها چیزی جز اندوه و حسرت عاید خواننده نمیشود. با وجود این، در همان دوران نیز شخصیتهای مهمی به چشم میآیند که موجب افتخار و مباهات جامع? ایرانی شدهاند. «میرزامحمدتقی خان امیرکبیر» یکی از شخصیتهایی است که در دوران سیاه حکومت قاجاریه به ویژه دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار همچون آفتابی تابناک تابیده و موجب پیشبرد فرهنگی و مذهبی جامع? ایرانی شده است. مطالع? زندگانی و عملکرد شخصیتهایی همچون امیرکبیر افزون بر آنکه انسان را با تاریخ ایران در آن بره? زمانی آشنا میسازد، حسّ قدرشناسی نسبت به مفاخر این سرزمین را نیز افزایش میدهد.
1. گذری بر زندگی نامه امیرکبیر
نام اصلی امیرکبیر «محمدتقی» و زادگاهش قریه «هزاوه» واقع در دو فرسخی شمال غربی شهرستان اراک است. «هزاوه» از محلههای فراهان عراق [1]محسوب میشود، فراهان زادگاه خانواده بزرگ قائم مقام ها است. [2]تاریخ ولادت او در دسترس مورخین نمی باشد و تنها با استناد به شواهد و قرائن می شود حدس زد که او احتمالا حدود سال 1222ه. ق/1807 م متولد شده است. [3]پدرش کربلائی محمدقربان نام داشت و فرزند طهماسب بیک بود، وی به عنوان آشپز در دربار قائم مقام اول [4] (مرحوم میرزا عیسی معروف به میرزا بزرگ ) مشغول بود و پس از فوت میرزا بزرگ، به عنوان ناظر آشپزخانه در دربار قائم مقام دوم (پسر قائم مقام اول، میرزا ابوالقاسم قائم مقام) ادامه کار داده و بسیار مورد لطف وی بوده است.
مادرش «فاطمه» یا «فاطمه سلطان» نام داشت، وی دختر استاد شاه محمد بنّا اهل فراهان بوده است. [5]
سمتهای محمد قربان در خاندان قائم مقام و سنت کهن نظام اجتماعی ایران موجب شد تا میرزا تقی هم با اطفال خانواده قائم مقام محشور باشد، توضیح آنکه طبقه خواص و اعیان و توانگران در سرپرستی گماشتگان و وابستگان خود نوعی تعهد داشتند و خانه زادان را به چشم فرزندی می نگریستند و اگر آنها را دارای هوش و زیرکی بالا می یافتند، آنها را در کنار فرزندان خود پیش معلم سرخانه به درس خواندن می گماشتند، از این رو فرزند محمدقربان یعنی میرزا تقی نیز با آن خاندان محشور بود.[6]
این وضع خاص برای تربیت یک فرد لایق و صاحب جنبههای مختلف خیلی مؤثر بود، زیرا او هم از یک خاندان فقیر و طبقه پائین و محروم جامعه بود و هم با خاندانی عالی و مرکزی که سررشته امور مملکت و سیاست و ملت در آنجا متمرکز بود پرورش یافت. در واقع او هم رفاه و آسایش و ناز و نعمت طبقات ممتاز را از نزدیک می بیند و هم درد و رنج های طبقات عامه و زحمتکش را به خوبی لمس می کند.[7]
نقلی است که وی در دوران کودکی مسئولیت بردن ناهار بچه های قائم مقام را داشته است. پس از بردن غذا، همان جا پشت در اتاق به بهانه منتظر ماندن برای بردن ظرفهای غذا میایستاده و به تدریس استاد ایشان گوش میداده و هر چه را که میشنیده فرا میگرفته است. یک روز وقتی قائم مقام از فرزندانش سؤالاتی درسی می پرسد، هیچ یک نمی توانند به آنها پاسخ دهند، ولی میرزا تقی خان به تمامی سؤالات پاسخ داد، قائم مقام از او پرسید که اینها را از کجا آموخته او نیز در جواب، ماجرا را تعریف میکند. قائم مقام که به عشق فراوان وی نسبت به فراگیری علم و دانش پی برد، در مقام تربیت او برآمد و به او اجازه داد تا همردیف دیگر شاگردان در کلاس حاضر شده و کسب دانش و معرفت کند.[8]
نقل است که روزی قائم مقام نگاه به سیمای امیر کرد و به او گفت: «فرزند در آتیه تو مشاغل بزرگی را اشغال خواهی کرد و روزی خواهد رسید که در باریکترین مواقع اگر خائنین و مغرضین مزاحم نشوند، کشتی طوفانی مملکت را از گرداب هلاکت و پریشانی نجات خواهی داد. »[9]
او در دستگاه قائم مقامان، هم پرورش فکری می یافت و هم با زیر و بم حکومت و مشکلات و معضلات کشور آشنا می شد و هم از آنان معرفت، کتابت، انشا و کیاست می آموخت. خدمت به عباس میرزا او را وارد افق های اصلاح طلبی و ترقی خواهی نمود، هر چند امیر در اصلاح طلبی به مراتب از مخدومینش پیشتاز شد.[10]
میرزا تقی خان امیرکبیر، در اثر ذوق فطری که داشت به خوبی تحت نظر معلمان خود مشغول فراگرفتن علوم مختلف گردید، تا این که در سنین جوانی مردی قوی الاراده و خردمند و با تجربه و کاردان بار آمد.[11]
او در دستگاه محمدخان زنگنه که در آن موقع مقام «امیرنظامی» عباس میرزا ولیعهد را در آذربایجان داشت، وارد و مشغول خدمت دولت شد و در سلک مستوفیان محمدخان درآمد. میرزا تقی خان در پیِ حسن تدبیر و نشاط طبیعی و اراده خستگی ناپذیری که در انجام کارها و وظایف از خود نشان داد، موجب افزایش توجه و حسن نظر امیرنظام به خود شد و به قدری رابطه نزدیکی با یکدیگر پیداکردند که در کلیه امور جزئی و کلی کشور مشارکت می نمودند.
در پی همین حسن سلوک و آشنائی کامل او به آداب معاشرت با مأمورین خارجی، دوبار به همراه یک هیئت رسمی به روسیه سفر کرد و هر بار اقامتش در آن کشور چند ماه به طول انجامید. او در این سفرها با اکثر مناطق اروپائی روسیه[12] از نزدیک آشنا شد. همچنین او به مدت چهار سال در رأس هیأت نمایندگی ایران در ارزروم در امپراطوری عثمانی (ترکیه) اقامت داشت.
در یک سفر به روسیه بود که عباس میرزا ولیعهد، او را به همراه خسرومیرزا (فرزند عباس میرزا ) در شوال 1244ه. ق برای معذرت خواهی از قتل گریبایدوف[13] به پایتخت روسیه نزد امپراطور «نیکلای اول» مأمور کرد، در آن مسافرت او با امپراطور به زبان روسی صحبت کرد که نشان از تسلط او به زبان روسی بوده است، در آن زمان میرزا تقی خان 22 یا 24 ساله بوده است. البته او پس از بازگشت از مأموریت در اثر لیاقتی که از خود نشان داد به مقام وزارت نظام آذربایجان رسید و ملقب به وزیرنظام شد. [14]
میرزا تقی خان از زمان نوجوانی در خدمت دربار قاجاریه در تبریز بود. آخرین سمت وی پیشکاری و قائم مقامی ناصرالدین میرزا ولیعهد بود. ناصرالدین میرزا ولیعهد 17 ساله بود که خبر مرگ محمد شاه را به او دادند. در نتیجه او باید از تبریز به تهران رفته و بر مسند شاهی نشیند. او فورا به وزیر خود میرزا فضل الله نصیرالملک دستور داد تا مبلغی پول برای پرداخت قرضها که تقریبا 18 هزار تومان بوده و مخارج سفر تهران، تهیه کند و مقدمات سفر را فراهم آورد، اما او از این کار سر باز زد.
ولیعهد که خود را عاجز و ناتوان می دید از میرزا تقی خان فراهانی که در آن زمان وزیر نظام بود در خواست کرد. او نیز مسئولیت این کار را بر عهده گرفت[15]و البته به ولیعهد تذکر داد که او از این به بعد مرکز قدرت کشور است و نباید در مقابل مسائل بزرگ یا کوچک، اظهار عجز و ناتوانی کند و به او قول داد که اگر او به نصایح و راهنمائی های او توجه کند، تمام مشکلاتش را که در راه سلطنت وجود دارد از میان برخواهد داشت. درنتیجه، ولیعهد در سال 1264ه. ق/1848م به تهران آمده و تاج شاهی بر سر نهاد. امیرکبیر نیز مانند گذشته مشاور، معلم و عملا همه کار? شاه شد. [16]
هنوز ناصرالدین شاه در مقام پادشاهی کاملا مستقر نشده بود که برای نشان دادن عمق اعتمادش به امیر نظام دستخط زیر را صادر نمود: «امیرکبیر، ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم، و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد می دانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم، و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم و بجز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم. »[17] این چنین شد که امیرکبیر، صدر اعظم و عملا همه کاره شاه جوان گردید. [18]
امیرکبیر مردی دیندار بود و مانند هر ایرانی مسلمان از کودکی و از راه تعبد به رعایت احکام شرعی مشغول بوده، به حفظ اصول و احکام و رعایت همه ظواهر مذهب تشیع می پرداخت. نماز و روزه او ترک نمی شد. در مجالس روضه حاضر می شد و هنگامی که فرصت داشت از خواندن دعا و زیارت نامه (بالاخص زیارت عاشورا) نیز غفلت نمی ورزید. گاهی اوقات نماز شب می خواند و از خداوند مدد می جست و ضعیف شدن بنیادهای مذهب راستین را فاجعه و مصیبتی بزرگ می دانست. وی در فرائض دینی به هیچ وجه متعصب و خشک نبود و برخلاف بیشتر رجال متدین آن زمان، روشن بینی و خوش فکری خاصی در اعتقادات دینی خود داشت. او چون می دید که خرافات وارد دین مبین شده و رعایت احکام اسلامی سست گشته است، در راه اعتلای وضع مذهبی کشور گام های بلندی را برداشت که به ذکر آنها پرداخته خواهد شد. امیر معتقد بود که باید با مهربانی و محبت با اقلیت های دینی برخورد شود، تا آنها را از دامان دولت روس و انگلیس رها سازند، ولیکن در برخورد با فرقه بابیه که فرقه ای ضاله بود، با شدت عمل به محو آن اقدام کرد. [19]در نامه هایی که به شاه نوشته است، میزان اعتقاد مذهبی او مشخص می گردد. اکنون به بررسی چند متن از این نامه ها می پردازیم:
«احوال این غلام... خوب است، در بالاخانه به قدر یک ساعت مشغول قیام و قعود هستم».
«امان از ماه رمضان که قوه تحریر و تقریر هر دو را برده است».
«فدَوی دو روز است روزه می گیرد[حالم] نه خوب است نه بد، راهی می رود».
«إن شاءالله شما مشغول عیش و ما نوکرها مشغول تعزیه داری سیدالشهداء میشویم. »
«چون در مجلس تعزیه مشغول دعاگوئی وجود مبارک پادشاهی بود، نتوانست از روی دقت جواب عرض نماید. »
دو یا سه روز قبل از عاشورای سال 1286 (چند روز قبل از عزلش) در نامه ای به ناصرالدین شاه می نگارد:
« امیرنظام در خانه خود مشغول زیارت عاشوراست»
امیرکبیر
میرزا محمد تقیخان فراهانی
|
|
---|---|
![]() |
|
شخص اول ایران (صدراعظم نوراباد) | |
مشغول به کار 22 ذیقعده? 1264 – 18 محرم 1268 ه.ق |
|
پس از | حاج میرزا آقاسی |
پیش از | میرزا آقاخان نوری |
اطلاعات شخصی | |
زاده |
میرزا تقیخان نورابادی
1186 خورشیدی روستای هزاوه، اراک |
درگذشت | 20 دی 1230 باغ فین، کاشان |
ملیت | ![]() |
همسر(ان) | جان جان خانمعزتالدوله (خواهر ناصرالدینشاه) |
فرزندان | تاجالملوک (ملکه مظفرالدین شاه)میرزا احمدخان (امیرزاده)سلطان خانمهمدم الملوک (همسر ظلالسلطان) |
شغل | سیاستمدار |
مذهب | اسلام_شیعه |
لقب(ها) | امیرکبیر |
مؤسس مدرسه دارُالفُنونانتشار روزنامه وقایع اتفاقیهرسیدگی به وضع مالیه |
![]() عدهای از اعضای گروه فوج نجات تبریز.
سال 1909 میلادی. |
|
شاهان قاجار | |
---|---|
نام
|
دوره? پادشاهی
|
آقامحمد خان فتحعلی شاه |
1175–1161 |
میرزا محمد تقیخان فراهانی (زاده: 1186 هزاوه اراک، درگذشته: 20 دی 1230 کاشان) مشهور به امیرکبیر، یکی از صدراعظمهای ایران در زمان ناصرالدینشاه قاجار بود. امیرکبیر همسر عزتالدوله، خواهر ناصرالدینشاه قاجار بود و سبب طلاق دخترش تاجالملوک با مظفرالدینشاه قاجار، پنجمین پادشاه از دودمان قاجار، پدربزرگ ششمین پادشاه قاجار، محمدعلیشاه، نیز بهشمار میرود.[1]
اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او دنبال شد. مدت صدارت امیر کبیر 39 ماه (سه سال و سه ماه) بود. وی بنیانگذار دارُالفُنون بود که برای آموزش دانش و فناوریهای نو به فرمان او در تهران پایهگذاری شد. همچنین انتشار روزنامه? وقایع اتفاقیه از جمله کارهای وی بهشمار میآید. سردار عزیز خان مکری داماد امیر کبیر و رهبر قشون ناصرالدین شاه بود. امیرکبیر پس از این که با دسیسه? اطرافیان شاه از جایگاه خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در حمام فین به دستور ناصرالدینشاه به قتل رسید. پیکر وی در شهر کربلا به خاک سپرده شدهاست.[2][3]
محتویات
- 1 زندگینامه
- 2 اقدامات و رخدادها
- 3 ماجرای عزل از صدارت و سپس قتل امیرکبیر
- 4 تصویر چهره امیرکبیر
- 5 امیرکبیر در سینما و تلویزیون
- 6 جستارهای وابسته
- 7 پانویس
- 8 منابع
- 9 پیوند به بیرون
زندگینامه
کودکی
میرزا تقی فراهانی در سال 1186 در روستای هزاوه (از توابع اراک) متولد شد.[4] پدر وی کربلایی قربان نام داشت و آشپز قائم مقام فراهانی بود. مادر امیر نیز فاطمه نام داشت و عمری طولانی داشت و مرگ هر دو فرزندش محمد تقی و محمد حسن را دید. وی در خانه قائم مقام تربیت شد و در جوانی توانست سمت منشیگری قائم مقام را به دست آورد.[5]
ازدواج و فرزندان
در مقایسه بین شش صدراعظم دورهی ناصری، امیرکبیر توانست سیاست خارجی موازنهی منفی فعال و موازنهی مثبت فعالی را اتخاذ کند و برتری وی نسبت به همتایان خود این بود که در دورهی صدارت وی، امتیاز ننگینی به دول استعماری واگذار نشد.

نگاهی که به برگهای تاریخ پادشاهی ایران پس از اسلام میاندازیم، شاید دورهای ننگ آورتر و سیاهتر از سلسلهی قاجاریه نیابیم. بهاستثنای مقاطعی خاص، تاریخ این عصر برای آیندگان ایران، خاطرات تاریخی خوشی ثبت نکرده است. با این حال، در همین دورهی افول، که عصر واگذاری امتیازات به کشورهای بیگانه است، هستند اشخاصی که این تیرگی را کمرنگتر کرده باشند. بهیقین میرزا تقیخان امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدینشاه، از جملهی چنین کسانی است. در واقع امیرکبیر تجلی این جملهی ویکتور هوگو است که هیچ چیز به اندازه ی عقیدهای که زمانش فرارسیده باشد،نیرومند نیست. (پرنیانی، 1393: 7)
قرن نوزده که عصر رقابت قدرتهای استعماری در ایران برای کسب نفوذ بیشتر است، نیازمند شخصیتی بود که در میدان رقابت این قدرتها، تعادلی برقرار کند که نه در راستای منافع آن قدرتها، بلکه در راه تأمین منافع مملکت باشد. امیرکبیر به این اصل پی برده بود که ایران قدرت مقابله با نفوذ این قدرتها را ندارد و برای کاهش تأثیر آنها باید پای قدرتهای دیگر را به ایران باز کند. با این شیوه، وی آزادی عمل خود و شاه را در تصمیمگیری بیشتر میکرد. سیاست امیر در روابط خارجی را میتوان در چارچوب این اصول گنجاند:
1. حفظ تعادل میان قدرتهای درگیر در ایران از سوی کشوری ضعیف و به بازی گرفتن یک قدرت علیه دیگری (مورد روسیه و عثمانی).
2. جستو جوی فرصت برای درگیر کردن یک قدرت سوم در جهت کاهش فشار دو قدرت بزرگ (ورود اتریش به بخش نظامی ایران).
3. پیجویی دیپلماسی موازنه ی مثبت و منفی در روابط خارجی برای جبران ضعفهای مفرط نظامی-اقتصادی (امتیاز مقابله با بردهداری در خلیج فارس به انگلیس). (خلیلی، 1380: 3)
در واقع امیرکبیر قبل از صدارت، بیشترین تجربه را در روابط خارجی داشت، از جمله ملاقات با تزار روس یا ریاست نمایندگی ایران در کمیسیون صلح ارزنه الروم که منجر به قرارداد مطلوبی شد و باعث گردید امیر مورد تفقد شاه قرار گیرد. سوای از اصلاحات داخلی این صدراعظم (تشکیل دارالفنون، اعمال محدودیت بر وجوهات درباریان، ایجاد امنیت در راهها و تقویت ارتش) و اصلاحات در حوزهی سیاست خارجی، امیرکبیر دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و سنپترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز، تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی، از جملهی این اصلاحات هستند.
موازنهی منفی و موازنهی مثبت
میتوان رگههای سیاست خارجی مبتنی بر موازنهی منفی و مثبت و سیاست مستقل را در دوران امیرکبیر مشاهده کرد. (هوشنگ مهدوی، 1386: 266-267) گاه سیاست موازنهی منفی ایجاب میکرد که امیر منافع ملی را بر منافع استعمارگران ترجیح دهد. تأسیس دارالفنون و استفاده از مربیان اتریشی برای آموزش نظامی در این راستا بود. بریتانیا که نمیخواست پای دیگر کشورهای اروپایی به ایران باز شود، در این مسیر، کارشکنی کرد و وزیر مختار انگلیس علیه امیر با مادر شاه همدست شد. صدراعظم ناصرالدینشاه برای تهیهی تجهیزات یک کارخانهی ماهوت، اتریش را بر روسیه و عثمانی که دو الگوی اساسی صنعت آن زمان بودند، ترجیح داد. مأموریتهای امیر در قالب رئیس هیئت نمایندگی ایران در خارج، که او را به فکر اصلاحات انداخت، آتشی بر خرمن دول سلطهگر در ایران بود. (آدمیت، 1353: 181)
امیرکبیر در راستای حفظ نفوذ ایران در قلمروهایی از جمله خوارزم، که دول دیگر قصد تصرف آن را داشتند، تلاشهایی کرد. او توسعهی روابط سیاسی را در اولویت قرار داد تا از طریق دوستی، امرای خوارزم را که همواره مایل به تبعیت از دولت ایران بودند و تا زمان فتحعلیشاه هم از ایران تبعیت میکردند، مطیع و فرمانبردار دولت مرکزی نماید. به همین منظور، رضا قلیخان هدایت را برای ملاقات و مذاکره با محمدامینخان، حاکم خیوه فرستاد، اما با قتل نابهنگام امیرکبیر، این مأموریت نتیجهای بههمراه نداشت و بعد او هم دیگر کسی توسعهی دیپلماتیک را پیگیری نکرد. (پاشینو، 1372: 16)
از دیگر اقدامات امیرکبیر، مبارزه با اقدامات جاسوسی دولتهای بیگانه بود. از جمله میتوان به اخراج ژنرال ژان پل فریه از ایران اشاره کرد که برای انگلستان جاسوسی میکرد و پس از خروج در عثمانی، مقالاتی علیه شخصیت امیرکبیر به چاپ رساند. فریه فرانسوی از طرفداران بریتانیا بود که در ایران علیه روسیه کار میکرد و معتقد بود یکی از اقدامات در دورهی صدارت امیر، این بود که بدهی کشورهای خارجی پرداخته شد. (آیتی، 1381: 3)
امیرکبیر حامی اندیشهی بیطرفی ایران در قبال قدرتهای بیگانه بود و باور داشت که باید در برابر تقاضاهای این دولتها ایستادگی کرد. روحالله رمضانی این تفکر را بهعنوان نوپردازی در دیپلماسی ایران مطرح نموده و آن را سیاست توازن نامیده است. نگاهی به تاریخ سیاسی قبل از روی کار آمدن امیرکبیر، این گفته را تأیید میکند. همهی شاهانی که از 1800 روی کار آمدند یا به روسیه و یا به انگلیس وابسته میشدند و همین وابستگی، یکی از علل قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان در دورهی فتحعلیشاه بود. با روی کار آمدن امیرکبیر، مفهوم توازن نیز در سیاست خارجی ایران کاربرد عملی یافت. نمود بارز این سیاست زمانی بود که امیر حاضر به قبول مساعی جمیلهی پیشنهادی نمایندگان انگلیس و فرانسه در تهران برای رسیدن به نوعی مصالحه میان دولت و شورشیان خراسان نشد. (فرشادگر، 1385: 5)
از دیگر نکات مورد توجه در دورهی صدارت 39ماههی امیرکبیر این است که در این دوره، شاهد قراردادهایی در راستای فروش کشور نیستیم. عهدنامهی ترکمانچای و گلستان با روسیه، عهدنامهی پاریس با انگلیس، پیمان آخال با روسیه، قرارداد 1919 با انگلیس و 1921 با شوروی، امتیاز رویتر، قرارداد دارسی، امتیاز انحصار توتون و تنباکو به تالبوت و... همه قبل یا بعد از دورهی صدارت امیر به ایران تحمیل شد که طی آنها، ایران قلمروهای مهمی را از دست داد. این در حالی بود که امیرکبیر هرات را از سقوط نجات داد، شرق اروند را تثبیت کرد و خراسان را از خطر سقوط نجات داد. (خان ملک ساسانی، 1352: 145)
با توجه به اینکه دوران صدارت امیر مصادف با دوران رقابتهای استعمارگری روس و انگلیس بود، ایران قادر به اتخاذ مداوم سیاست موازنهی منفی نبود. در حالی که در دوران صدراعظمهای دیگر مانند میرزا حسینخان سپهسالار و میرزا آقاخان نوری، موازنهی مثبت و امتیازدهی به دول استعماری را شاهد هستیم، در دورهی امیر کبیر، سعی شد تناوبی بین سیاست موازنهی منفی و موازنهی مثبت برقرار شود. در دورهی سپهسالار، امتیاز رویتر به یک انگلیسی داده شد.
میرزا آقاخان نوری که پس از امیرکبیر صدراعظم شد، این پست را با شروطی از جمله از میان برداشته شدن امیرکبیر و محفوظ بودن جان در صورت قصور در امر صدارت، پذیرفت. در دوران این صدراعظم، مناطقی از ایران جدا شد. آقاخان برای قدردانی از حمایت انگلیسها از او، شهر هرات را به آنها واگذار کرد. افغانستان در دورهی صدارت این شخص از ایران جدا شد. در واقع دورهی صدارت آقاخان نوری را بایست دوران تحکیم نفوذ سیاسی-اقتصادی انگلیس در ایران دانست. (رائین، 1373: 258) میرزا علیاصغر خان امینالسلطان، آخرین صدراعظم ناصرالدینشاه، نقش مهمی در اعطای امتیاز تالبوت داشت. در دورهی صدارت وی، بیشترین امتیازات به انگلیس داده شد. از جمله امتیاز بانک شاهنشاهی، قرارداد لاتاری و استخراج معادن. (بامداد، 1347: 86)
در دوران صدارت میرزا یوسف مستوفیالممالک، مهم ترین رویداد خارجی، اختلاف ایران و انگلستان بر سر ناحیهی کوهک بود و اینکه ژنرال گلداسمیت بهعنوان میانجی بین ایران و افغانستان، عمدتاً نتیجهی نهایی را به نفع افغانستان و در واقع به نفع انگلیسیها خاتمه داد. (مهمید، 1361: 11) بهطور کلی، در مقایسهی بین شش صدراعظم دورهی ناصری، امیرکبیر توانست سیاست خارجی موازنهی منفی فعال و موازنهی مثبت فعالی را اتخاذ کند و برتری وی نسبت به همتایان خود این بود که در دورهی صدارت وی، امتیاز ننگینی به دول استعماری واگذار نشد.
اصلاحات امیرکبیر، چه در سیاست خارجی و چه در سیاست داخلی از بالا بود، اما پیامدهایی نیز برای قدرتهای بیگانه و همچنین ملازمان حکومت بههمراه داشت. در دورهی وی، امتیازات کمتری به روس و انگلیس داده شد و برای متعادل کردن قدرت آنها، امیر پای دیگر کشورها را نیز به ایران باز کرد. لذا صف گستردهای از مخالفان داخلی و خارجی جلوی صدراعظم نخستین ناصرالدینشاه تشکیل شد. در حوزهی داخلی مخالفان شامل درباریها، از جمله مهدعلیا مادر شاه، مستمریبگیران، شاهزادگان قاجار، تیولداران و... و در حوزهی خارجی نیز سفارتخانههای روسیه و انگلیس بودند. (زیباکلام، 1382: 172)
انگلیسیها که حامی میرزا آقاخان نوری بودند، به دور کردن امیر از تهران علاقه داشتند و به وی پیشنهاد مقام ولایتی اردبیل را کردند؛ اگر چه روسها خواهان ماندن امیر در تهران بودند. ماهیت استبدادی ایران آن زمان، که در آن نظر شاه مهم ترین بود، علیه امیر به کار گرفته شد و مخالفان، نظر شاه جوان را نسبت به امیر تغییر دادند که صدراعظم هوای تصرف حکومت را دارد و با این ترفند، حکم ریختن خون او را از شاه مست گرفتند و پروندهی اصلاحات ناکامِ دامادِ شاه، بسته شد.
منابع:
آیتی، عطا (1381)، امیرکبیر از دیدگاه ژنرال فریه، تاریخ معاصر ایران، شمارهی 21 و 22 ، ص 169 تا 188.
پاشینو (1372)، سفرنامهی ترکستان، ترجمهی مادروس داوودخانف، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
پرنیانی، میلاد (1393)، تفسیر اصلاحات ناکام با جامعهشناسی نخبه کشی در ایران با تأکید بر امیرکبیر، خردنامه، شمارهی 12، بهار و تابستان.
خان ملک ساسانی، احمد (1352)، دست پنهان سیاست انگلیس در ایران، تهران، هدایت.
-------------------- (1352). سیاستگران دورهی قاجاریه، جلد دوم، تهران، هدایت.
خلیلی، محسن (1380)، تصمیمگیری در روابط خارجی: فهم چرایی تمایز با نگاهی مقایسهای به روزگار امیرکبیر و سپهسالار، تاریخ معاصر ایران، شمارهی 17، ص 23 تا 48.
لورنز، جان (1385)، امیرکبیر نوپرداز ایران در سدهی نوزدهم، نگرشی بر اصلاحات میرزا تقیخان فراهانی، ترجمهی ناصر فرشادگر، ماهنامهی اقتصادی سیاسی، شمارهی 111 و 112، ص 32 تا 37.
هوشنگ مهدوی (1386)، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی، تهران، انتشارات امیرکبیر.
آدمیت، فریدون (1353)، امیرکبیر و ایران، چاپ پنجم، تهران، انتشارات خوارزمی.
زیباکلام، صادق (1382)، سنت و مدرنیته: ریشهیابی علل ناکامی نوسازی سیاسی و اصلاحات در ایران عصر قاجار، تهران، نشر روزنه، چاپ پنجم.
رائین، اسماعیل (1373)، حقوقبگیران انگلیس در ایران، چاپ نهم، تهران، علمی.
بامداد، مهدی (1347)، شرح حال رجال ایران، ج 2 ، تهران، زوار.
مهمید، محمد (1361)، تاریخ دیپلماسی ایران، تهران، میترا.
الف) در اوایل صرفا بهصورت خطابى برای امرای بزرگ، پیش از اسم بهکار میرفته (عینا مشابه خطاب عالیجاه مقرب الخاقان):
صاحبان این خطاب:
1) امیرکبیر میرزا محمد خان قاجار دولو بیگلربیکى طهران تاجبخش رکنالدوله
2) امیرکبیر حاجى محمدحسین خان مروى قاجار عزالدینلو فخرالدوله
3) امیرکبیر سلیمان خان قاجار قوانلو خان خانان نظامالدوله اعتضادالدوله
4) امیرکبیر امیر خان سردار دولوى قاجار (دایى عباس میرزا نایبالسلطنه ولیعهد)
5) امیرکبیر محمدقاسم خان قوانلوى قاجار ظهیرالدوله
ب) سپس بهصورت جایگزین لقب-منصب امیرنظام بهکار رفته است؛ یعنى شخصى که به منصب «امارت نظام» منصوب میشد، لقب-منصب مربوطه یعنى لقب امیر نظامى را هم دریافت مىکرد؛ برای احترام لفظ کبیر را هم نظر به سابقه خطاب امیرکبیرى به آن افزودند که مىشد «امیرکبیر نظام» و آنگاه امیرکبیر بهعنوان مشتق و مخفف بهکار رفت و در واقع جایگزینى براى لقب-منصب رسمى امیر نظام مىشد.
صاحبان این شکل تغییریافته از لقب امیر نظامى (مشتق مخفف جایگزین):
6) محمد خان زنگنه امیر نظام (امیر نظام> امیرکبیر نظام> امیرکبیر)
7) میرزا محمدتقى خان فراهانى امیر نظام اتابیک اعظم (امیر نظام>امیرکبیر نظام>امیرکبیر)
8) محمد قاسم میرزا امیر نظام ولیعهد (امیر نظام>امیرکبیر نظام>امیرکبیر)
ج) و در نهایت بهعنوان لقب توصیفى دقیقا به همین صورت «امیرکبیر» (عینا مثل سایر القاب توصیفى از قبیل شعاعالسلطنه یا امینالسلطان یا وثوقالدوله یا ظلالسلطان):
افراد صاحب این لقب:
9) صرفا کامران میرزا نایبالسلطنه امیرکبیر
منبع: براساس پژوهشی از دکتر رضا کسروى
روز 18 دی ماه سالروز به قتل رسیدن مردی است که «امیر کبیر» خوانده میشد. کسی که در دوره سیاه ناصری و در مدت کوتاه صدارت خود توانسته بود گامهای بلندی در جهت پیشرفت ایران بردارد.
محمدتقی دوست داشت درس بیاموزد اما آقازاده نبود و طبق به دست غذای آقازادهها را میبرد. روزی قائم مقام فراهانی از پسرانش درس میپرسید و در پاسخ جز سکوت چیزی نمیشنید. محمدتقی در گوشهای ایستاده بود و پاسخها را زمزمه میکرد. قائم مقام که صدای پسرک کمک آشپز را شنیده بود، گفت: «تقی! اینها را از کجا آموختی؟» گفت: «هنگامی که غذا میآوردم پشت در میایستادم و میآموختم». قائم مقام کیسهاش را باز کرد تا انعامی به او بدهد اما تقی زد زیر گریه و گفت: «انعام نمیخواهم، بگذارید معلم به من هم بیاموزد».
روزی که امیرکبیر هایهای میگریست
سال 1264 قمرى، نخستین برنامه دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ایرانى را آبلهکوبى مىکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امیرکبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند. به ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان مىشود. هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باختهاند، امیر بىدرنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور مىکرد که با این فرمان همه مردم آبله مىکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مىشدند یا از شهر بیرون مىرفتند.
روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سىصد و سى نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پارهدوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جنزده مىشود. امیر فریاد کشید: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهاى باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمىگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پارهدوز و بقالى از بیمارى آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مىکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاىهاى مىگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست.
امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند. امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع مىکنند. تمام ایرانىها اولاد حقیقى من هستند و من از این مىگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
امیرکبیر و بیرق ایران
سفیر انگلیس در ایران: روزی در خیابان تهران میگذشتم. دیدم امیر با کوکبه جلالش میگذرد. پیاده شدم. امیر ملتفت شد. ایستاد تا به او رسیدم. با یکدیگر به بازدید ساختمان قراول خانهها رفتیم. دیدم بالای هر قراول خانه، بیرقی از شیر و خورشید است. پرسیدم: مگر اینجا تهران و مرکز ایران نیست؟ گفت: چرا. گفتم: برای نشان دولت، یک بیرق کافی است. این همه بیرق از چیست؟ گفت: آنقدر بیرق از ایران بلند کنم که بیرق شما در آن میان گم شود.
امیرکبیر و حمایت از تولید ملی
در زمان قاجار دولت های خارجی برای جذب بازار ایران، تولیدات کشور خود را به پادشاه و درباریان هدیه میدادند. از جمله هدایایی که پادشاه انگلیس برای فتحعلی شاه فرستاد چند کالسکه بود که شاه فقط برای تفریح در آن مینشست و مشغول کشیدن قلیان میشد. این روند در زمان صدارت امیرکبیر هم ادامه داشت اما وی از این ابزار برای رشد صنعت استفاده میکرد. یکی از تجار روسیه سماوری با یک دست چایخوری برای امیرکبیر فرستاد. امیر همان سماور را به یکی از صنعتگران زبردست اصفهان سپرد تا نظیرش را بسازد.
استاد اصفهانی از عهده ساخت آن خوب برآمد. امیر او را مورد تفقد قرار داد و چنان که رسم بود سرمایهای در اختیار او گذاشت تا به فن سماورسازی بپردازد. همچنین دستور داد تا چند سال ساختن سماور در انحصار آن استاد باشد. استاد صنعتگر هم با دلگرمی مشغول کار شد، اما طولی نکشید که با عزل امیرکبیر، اوضاع کاملاً عوض شد و ماموران به سراغ سماورساز رفتند و سرمایهای را که در اختیار او گذاشته شده بود مطالبه کردند. چون آن استاد سرمایه را صرف تهیه لوازم کار کرده بود نتوانست همه وجه را بپردازد، ماموران نیز او را دور بازار گرداندند و آن قدر چوب بر سر و رویش زدند که بر اثر آن ضربهها نابینا شد و بقیه عمر را به بی نوایی گذراند و بر سر کوچهها مینشست و سرگذشت شوم خود را برای دیگران تعریف میکرد.
هدیه امام حسین(ع) به امیرکبیر
آیت الله اراکی تعریف کرده بود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسیدم: چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر. سؤال کردم: چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه. با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه مولایم حسین است! گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم: میرزا تقی خان! 2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
هوش و حافظه امیر محیرالعقول بود. او مدایح شعرا را خوش نداشت و به آنها اعتنا نمیکرد. فقط به شهاب اصفهانی گفت: مصیبت حضرت سیدالشهدا را به نظم درآورد. اما شعر خوب میفهمید. روزی همای شیرازی رفت و تا این مصراع را خواند «ای متکی به تکیه میر اتابکی»، امیر گفت: دیگر مخوان و مصراع دوم را دانست که شاعر میگوید: «غافل مشو ز قصه یحیای برمکی».
رفتار امیرکبیر با شاعر متملق
یکی از ویژگیهای امیرکبیر روحیه مبارزه با تملق و چاپلوسی بود. روزی میرزا حبیبالله شیرازی، متخلص به «قاآنی»، شاعر معروف عصر قاجاری، که به زبان فرانسوی نیز مسلط بود و به «حِسان العجم» شهرت داشت، قصیدهای بلند با 53 بیت در مدح امیرکبیر سرود و در یک بیت آن، اینگونه به توبیخ حاج میرزاآقاسی پرداخت: «به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی، که مؤمنان متقی، کنند افتخارها».
وقتی امیر این قصیده را شنید، برآشفت و گفت: تو که تا دیروز در مدح او میگفتی، امروز که او عزل شده، ظالمش میخوانی و مرا مدح میکنی؟! پس فردا که من نیز برکنار شوم، به توبیخ و سرزنش من هم خواهی پرداخت. بعد دستور داد حقوق او را قطع کردند. قاآنی پیشتر، حاج میرزا آقاسی را «قلب گیتی»، «انسان کامل» و «خواجه دوعالم» خوانده بود. چند روز گذشت و بعضیها وساطت کردند و امیر او را بخشید، اما به شرطی که کتابی را در مورد کشاورزی از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کند. جالب است که وقتی امیرکبیر مورد غضب شاه قرار گرفت و برکنار شد، قاآنی شعر دیگری سرود و او را «خصم خانگی» و «اهرمنخو» و «بدگوهر» نامید.
بیاعتنایی امیرکبیر به درخواست سفارت روسیه
قبل از صدارت امیرکبیر، اوضاع شهر تهران به شدت در هم ریخته بود. اراذل و اوباش گذرها و محلهها، از کاسبها باج میگرفتند و هرگاه مختصر بادهای مینوشیدند، عربده میکشیدند و نفسکش میطلبیدند. با روی کار آمدن امیرکبیر، اوضاع دگرگون شد و استعمال نوشابههای الکلی ممنوع گردید. هر کس شراب میخورد و مزاحم مردم میشد، مجازاتهای سختی داشت.
روزی مردمی که از تکیه «منوچهر خانی» تهران میگذشتند، دیدند یکی از غلامان سفارت روسیه تزاری، در حالی که به شدت مست بود، قمهای را در دست گرفته، عربده میکشید و دشنامهای زشت میداد. مردم که جرأت نزدیک شدن به او را نداشتند، از فاصله دور، او را تماشا میکردند. در این موقع، قصاب جوانی از شنیدن آن فحشهای ناموسی، چنان خشمگین شد که به مرد مست گفت: خجالت بکش! این قدر به نوامیس مردم توهین نکن! مرد مست گفت: تو اگر ناموس داری و نمیترسی، جلوتر بیا تا حقت را کف دستت بگذارم. قصاب جلوتر رفت تا قمه را از دست مرد بگیرد. به همین دلیل، کشمکشی بین آنها اتفاق افتاد که هر دو در این کشمکش زخمی شدند.
این قصه را همان روز به امیرکبیر گزارش دادند. امیرکبیر، صبح روز بعد فرمان داد که غلام سفارت روسیه تزاری را دستگیر کنند. خبر دستگیری غلام یکی از سفارت خانهها، مثل توپ در تهران صدا کرد، زیرا پیش از آن هیچ کس حق نداشت یکی از کارگزاران سفارت خانهها را دستگیر کند و آنان را به محاکمه بکشد. اما موضوع به همین جا ختم نشد. امیرکبیر، شخصاً برای مجازات غلام از خانه خود خارج شد و به میدان«ارک» آمد و روی سکو نشست.
امیر دستور داد مقصر را آوردند و بر روی توپ مروارید بستند. در این هنگام، دو مرد شلاق به دست، از گوشه میدان ارک به توپ مروارید نزدیک شدند. مرد عربدهکش حالا مانند کودکان التماس میکرد و از امیر میخواست از مجازاتش چشمپوشی کند! امیرکبیر، فریاد کشید: خاموش باش! سزای کسی که آسایش و امنیت را از مردم سلب کند، جز شلاق چیز دیگری نیست! و بعد اشاره کرد که شلاق زدن بر پیکر او را آغاز کنند. پس از آن که غلام چند ضربهای شلاق خورد، مأموری از طرف سفارت روس رسید و پاکتی به امیرکبیر تقدیم کرد.
امیرکبیر، پاکت را از فراش سفارتخانه گرفت و بدون آن که سر آن را باز کند، زیر زانو گذاشت و مشغول کشیدن قلیان شد. پس از اندک مدتی، بار دیگر نامهای از سفارتخانه رسید. باز امیرکبیر توجهی به نامه سفارتخانه نکرد و آن را زیر زانو گذاشت تا آن که شلاق خوردن غلام تمام شد. در این موقع، امیرکبیر دست از قلیان کشیدن برداشت و سر پاکتها را باز کرد و پس از خواندن آنها، به اطرافیان خود گفت: در مورد این غلام از سفارتخانه، چیزی نوشتهاند. جواب بنویسید که چون این غلام در حال مستی، نزدیک تکیه منوچهرخانی، بدمستی و هرزگی کرده است، فعلاً اندکی او را تنبیه کردیم. اما برای مجازاتهای بیشتر، او را میفرستیم به سفارت، که شما هم او را تنبیه نمایید. ولی خوب است که بعدها دیگر این گونه غلامهای هرزه را نگاه ندارید، زیرا اسباب توهین به سفارتخانه میشوند، بهتر است که به جای آنها، غلامان نجیب و اصیل را استخدام نمایید!
منابع:
- کتاب اسناد و نامههای امیرکبیر / سید علی آل داوود
- کتاب امیرکبیر و ایران / فریدون آدمیت
- کتاب داستانهایی از زندگانی امیرکبیر / محمود حکیمی
- موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
- پایگاه اطلاع رسانی حوزه